مهله
[مُ لَ] (ع اِ) قطران تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مُهل. || آمادگی. (منتهی الارب). عده. (اقرب الموارد). || درنگ و آهستگی. گویند: اخذ علی فلان المهله؛ یعنی پیشی گرفت از وی در سن و سال یا در ادب و آرامش و آهستگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || زمان. اسم است از امهال. (منتهی الارب). صاحب آنندراج گوید با لفظ رفتن و داشتن و دادن مستعمل است.