جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه معبد: (تعداد کل: 10)
معبد
[مَ بَ] (ع اِ) محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد. (ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند. (از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. (غیاث) (آنندراج). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن جایگاه...
معبد
[مِ بَ] (ع اِ) بیل و کلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مِسحاه. ج، مَعابِد. (اقرب الموارد) (محیط المحیط).
معبد
[مُ عَبْ بَ] (ع ص) نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خوار. (منتهی الارب). خوار و ذلیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود. || گرامی داشته شده از لغات اضداد است. (منتهی الارب). گرامی داشته شده. (ناظم الاطباء). مکرم و معظم چنانکه گویی او را...
معبد
[مُ بَ] (ع ص) به بندگی گرفته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِعباد شود.
معبد
[مُ عَبْ بِ] (ع ص) عبادت کننده. (ناظم الاطباء).
معبد
[مَ بَ] (اِخ) رجوع به ابوخمیصه معبدبن عباد شود.
معبد
[مِ بَ] (اِخ) ابن خالد جهنی مکنی به ابوزرعه (متوفی به سال 72 ه . ق.) صحابی و از کسانی است که در اسلام قدیمند. وی از حاملان لوا در روز فتح مکه بود. (از اعلام زرکلی ج 3 ص1053).
معبد
[مَ بَ] (اِخ) ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی (متوفی به سال 35 ه . ق.). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. (از اعلام زرکلی ج3 ص1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص112 و 209 شود.
معبد
[مَ بَ] (اِخ) ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: «هذه بتلک و البادی اظلم» و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء 8 ص177). و رجوع به تاریخ...