جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مزید: (تعداد کل: 5)
مزید
[مَ] (ع اِمص) افزونی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیادتی و افزونی. (آنندراج) (غیاث) : لهم مایشاؤن فیها و لدینا مزید. (قرآن 50/35)؛ مر ایشان راست آنچه خواهند در آن و نزد ماست زیادتی و افزونی. و آن پادشاه رحمه الله از ملوک آل سامان به مزید بسطت ملک مخصوص بود....
مزید
[مَ] (مص مرخم) مصدر مرخم از مزیدن به معنی مکیدن. رجوع به مزیدن شود.
مزید
[مَزْ یَ] (اِخ) مزیدبن کیسان از تابعین است که به روزگار محمد بن حجاج بن یوسف ثقفی که از طرف پدر (یعنی حجاج) والی قزوین بود و به قزوین آمد و آنجا مقیم شد. (تاریخ گزیده ص 836 چ اروپا).
مزید
[مَزْ یَ] (اِخ) مزیدبن مرشدبن الدیان الاسدی متولد به سال 370 ه . ق. جد «آل مزید» که مدتی در شهر حِلّه واقع بین کوفه و بغداد امارت داشتند و از این رو این شهر را «حلهء بنی مزید» و یا «حله المزیدیه» گویند. (از الاعلام زرکلی ج 8). و...
مزید
[مُ زَیْ یِ] (ع ص) گران کنندهء نرخ. || دروغ گوینده و به تکلف افزاینده در سخن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).