جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مروارید: (تعداد کل: 5)
مروارید
[مُرْ] (اِ)(1) یک نوع مادهء صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود...
مروارید
[مُرْ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان زنجان، در 33هزارگزی شرق زنجان و 9هزارگزی راه طهران به زنجان و در دامنهء سردسیری واقع و دارای 412 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مکاری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
مروارید
[مُرْ] (اِخ) دهی است از دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک، در 15هزارگزی شمال غربی آستانه و 8 هزارگزی راه همدان به اراک و در دامنهء سردسیری واقع و دارای 656 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصولش میوه جات و شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی است....
مروارید
[مُرْ] (اِخ) دهی است از دهستان سور سور بخش کامیاران شهرستان سنندج، در 12هزارگزی شمال کامیاران کنار راه کرمانشاه به سنندج، در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 524 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی...
مروارید
[مُرْ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا، در 24هزارگزی شمال داراب و در منطقهء کوهستانی معتدل واقع و دارای 694 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش بادام، مویز، گردو، انجیر و شغل مردمش زراعت، باغبانی، قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).