مروارید

معنی مروارید
[مُرْ] (اِ)(1) یک نوع مادهء صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شکر و تبنی و آسمان گون و رصاصی و سرخ آب و سیاه آب و شمعی و رخامی و جصی و خشکاب. (جواهر نامه). جسم جامد و کروی شکل و براق و نسبهً سختی که از انجماد ترشحات مخاط بدن انواعی از نرم تنان دوکفه ای به نام صدف مروارید حول اجسام خارجی بوجود می آید. (از قبیل یک ریزهء شن یا نوزاد برخی کرمها و نیز ماده ای خارجی که مزاحم بدن حیوان باشد). بطوری که اگر یک دانه مروارید را بشکنند در وسط آن جسم خارجی مشاهده می شود. رنگ مرواریدها سفید یا سیاه و یا زرد است و معمولاً نوع سفید آن مرغوبتر است و آن را از سواحل نزدیک بحرین (خلیج فارس) و سراندیب (سیلان) به دست می آورند. مروارید سیاه بیشتر در خلیج مکزیک حاصل می شود و مروارید زرد مخصوص سواحل استرالیا است. صدفهای مروارید در اعماق بین 20 تا چهل متر زندگی می کنند. مروارید از احجار کریمه است و در جواهرسازی مصرف می شود این سنگ از زمانهای بسیار قدیم شناخته شده است اما اصل آن مدتها مجهول بود بطوری که از کتب مختلف برمی آید مدتها آن را قطرات اشک ملائکه و قطرات اشک ونوس (زهره، ربه النوع زیبائی) میدانستند و بعضی هم آن را اجتماعی از ذرات مادی فجر (به مناسبت تلالؤ خاصی که دارد) می پنداشتند. در فارسی معمولاً تنها مروارید موجود در بدن صدف را در یتیم گویند و اعتقاد عامه که در ادب فارسی منعکس شده است این است که دانهء باران در درون صدف که وسط دریا به سطح آب آمده و دهان باز کرده می چکد و مروارید درون صدف پرورش می یابد. رنگ مروارید بر چند قسم است: رنگ سفید که کمی به سرخی مایل است، رنگ سفید که به سرخی بیش مایل باشد، رنگ سفید که با رنگ سبز مخلوط باشد و این قسم پست است. رنگ شیشه ای، آسمانی رنگ و کبود، و به هریک از این انواع اسم مخصوصی داده اند. از اقسام مروارید است: مدحرج (عیون). نجم. خوش آب. زیتونی. خایه دیس. غلامی. بادریسکی (فلکی). لوزی. جودانه (شعیری). قلزمی. کمربست. خشک آب. شاهوار. خوشه. درا مروارید. بره مروارید (فره). دهرم مروارید (دره). گاهی (تِبنی). یاسمین. شیربام (شیرفام). گلی (وَردی). شرابه. شبه. ورقا. کروش. خایه دائه. دهلکی. (یادداشت مرحوم دهخدا). گوهر. گهر. جوهر. کسپرج. أناه. (منتهی الارب). بحری. توأمیه. تومه. ثعثع. ثعثعه. (الجماهر بیرونی). جمان. (منتهی الارب). جمانه. خوضه. خریده. (الجماهر). خضل. (منتهی الارب). دره. رضراض الجنه. (دهار). سبیه. (منتهی الارب). سفانه. (الجماهر). سنیح. (منتهی الارب). صدفیه. لطیمیه. (الجماهر). لؤلؤ. (منتهی الارب). لؤلؤه. مرجان. (دهار). مرجانه. (الجماهر). مهو. (منتهی الارب). نطفه. (الجماهر). وناه. (منتهی الارب). ونیه. (الجماهر). وهیه. (منتهی الارب). هیجمانه. (الجماهر) : از وی [ هندوستان ] گوهرهای گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و دّر. (حدود العالم). آن دو جام زرین مرصع به جواهر بود با پاره های مروارید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). امیر [ محمود ] وی را [ ارسلان خان را ] دستارهای قصب و شار باریک و مروارید و دیبای رومی فرستادی. (تاریخ بیهقی ص 253). چندان جامه و طرایف زرینه و سیمینه و غلام و کنیزک و مشک و کافور و مروارید...بود در این هدیهء سوری که... به تعجب ماندند. (تاریخ بیهقی ص 419). جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید. (تاریخ بیهقی ص 296). سیصد هزار مروارید. (تاریخ بیهقی ص 425).
از آن قبل را کردند هار مروارید
که درّ ضایع بودی اگر نبودی هار.
اسدی (از لغت نامه چ اقبال ص 159).
نگار من به دو رخ آفتاب تابان است
لبی چو بسد و دندانکی چو مروارید.اسدی.
در مثل گویند مروارید کژ نبود چرا
کژهمی بینم چو زلف نیکوان دندان یار.
سنائی.
مروارید و یاقوت را در سرب و ارزیز بنشاندن در آن تحقیر جواهر نباشد. (کلیله و دمنه). دانهء گندم به قیمت از دانهء مروارید درگذشت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 325).
گرفته در حریرش دایه چون مشک
چو مروارید تر در پنبهء خشک.نظامی.
چو برفرق آب می انداخت از دست
فلک بر ماه مروارید می بست.نظامی.
دو مرواریدش از مینا بریدند
به جای رشته در سوزن کشیدند.نظامی.
حرف سعدی بشنو آنکه تو خود دریایی
خاصه آن وقت که در آن گوش کنی مروارید.
سعدی.
ناگاه کیسه ای یافتم پر از مروارید. (گلستان سعدی).
بیافت سوزن از آن بخیهء چو مروارید
که او به بحر پر از موج حبرشد غواص.
نظام قاری (ص 87).
بسد، مروارید سرخ. (دهار). تؤامیه، تومه، خوضه، ضئب، ضیب؛ دانهء مروارید. (منتهی الارب). تسمیط؛ در رشته کشیدن مروارید. جناح، مسجور، مسمط، نظام، نظم؛ مروارید در رشته کشیده. (منتهی الارب) (دهار). خریده؛ دانهء مروارید سوراخ نا کرده. (منتهی الارب). در، دره؛ مروارید بزرگ. (دهار) (منتهی الارب). دری؛ مروارید بزرگ و رخشان. (دهار). دنیه، سمط؛ رشتهء مروارید. (منتهی الارب). شذر؛ مروارید ریزه. (منتهی الارب). صدف؛ غلاف مروارید. (دهار). عذراء؛ مروارید ناسفته. (از منتهی الارب). قصب؛ مروارید تر آبدار و تازه. (منتهی الارب). لاَل؛ مرواریدفروش. (دهار). مرجانه؛ مروارید خرد. (دهار). مضطمر، منضم؛ مروارید میان باریک. (منتهی الارب). نطفه؛ مروارید روشن یا مروارید خرد. (منتهی الارب). نظام؛ مروارید رشته کن. (دهار). نظام؛ رشتهء مروارید. (دهار). هیجمانه؛ مروارید بزرگ. (منتهی الارب).
- مروارید خاکه؛ خاکهء مروارید مروارید بسیار خرد.
- مروارید خرد؛ مرجان. (منتهی الارب). مرجانه. (دهار). بسد.
- || مروارید خاکه.
- مروارید خوشاب؛ لؤلؤ.
- مروارید شب تاب؛ درخشان و پرتلألؤ :
زرافشاندی و مروارید شب تاب
نشاندم تا سرم در آتش و آب.
میرخسرو (آنندراج).
- مروارید ناسفته؛ مرواریدی که سوراخ نشده باشد. (ناظم الاطباء).
- || دوشیزه و باکره. (ناظم الاطباء).
- || سخن بکر که تاکنون کسی نگفته باشد. (ناظم الاطباء).
- آب مروارید؛ بیماریی که از پیری در چشم پدید می آید و چشم نابینا می گردد. (ناظم الاطباء). و رجوع به آب مروارید گردد.
- مثل مروارید؛ دندانی سفید. (امثال و حکم دهخدا).
- || گندم و یا برنجی خوب و بی آخال. (امثال و حکم دهخدا).
|| کنایه از اشک چشم. (آنندراج). || کنایه از دندان معشوق. (آنندراج). || نام یکی از آهنگهای فارسی. رجوع به کلمهء آهنگ شود. || درختچه ای(2) از تیرهء بداغ ها(3) که برگهای متقابل و بیضوی و کامل دارد گلهایش مجتمع بصورت خوشه های کوچک است. میوه اش کروی و کوچک و سفید رنگ است (شبیه دانهء مروارید که وجه تسمیه بهمین علت است). در باغها بعنوان درخت زینتی کاشته میشود.
,(پهلوی)
(1) - morvarit ,(یونانی) Margharites
.(انگلیسی) ,Pearl (فرانسوی) Perle
(2) - Symphorine, Arbre a perles .
(فرانسوی)
(3) - Caprifoliacees.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.