جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محلی: (تعداد کل: 9)
محلی
[مُ حَلْ لا] (ع ص) آراسته شده و زینت داده شدهء با زیور. (ناظم الاطباء). آراسته شده و زیورداده شده. (غیاث) (از منتهی الارب) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَلی و جوهر. (سندبادنامه ص313). هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل...
محلی
[مُ حَلْ لی] (ع ص) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود. || آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را....
محلی
[مُ] (ع ص) آرایش کنندهء چشمها. رجوع به احلاء شود. || کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده. || شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود.
محلی
[مَ حَلْ لی] (ص نسبی) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. (ناظم الاطباء).
محلی
[مَ حَلْ لی ی] (ص نسبی) منسوب به محله است و آن غیر از المحله الکبری به مصر می باشد. (از تاج العروس).
محلی
[مَ حَلْ لی ی] (اِخ) حسین بن محمد محلی شافعی (مقریزی در خطط نام او را حسن ضبط کرده است) فقیه و ریاضی دان. او راست: کتابی در فقه بر مبنای مذهب شافعی و فتح رب البریه علی متن السخاویه (علم حساب)، تألیف در 1138 ه . ق. (از معجم...
محلی
[مَ حَلْ لی ی] (اِخ) عبدالرحمن بن سلیمان محلی شافعی متولد در محله الکبری و متوفی در 1097 ه . ق. او راست: حاشیهء بر تفسیر بیضاوی. (از تاج العروس).
محلی
[مَ حَلْ لی ی] (اِخ) محمد بن احمدبن ابراهیم بن احمد شافعی محلی، مکنی به ابوعبدالله ملقب به جلال الدین معروف به جلال محلی و جلال الدین محلی. رجوع به جلال الدین محلی شود.
محلی
[مَ حَلْ لی ی] (اِخ) رجوع به اسعدالدین یعقوب بن اسحاق شود.