جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لالا: (تعداد کل: 8)
لالا
(از ع، ص) (این کلمهء لالا عربی است و در فارسی بتخفیف لالا و همیشه صفت لؤلؤ آید). درخشنده. تابنده. (برهان). رخشان. تابان. رجوع به لالا شود :
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا.
فرخی.
تا همی خاک زمین بیضهء عنبر ندهد
تا همی سنگ...
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا.
فرخی.
تا همی خاک زمین بیضهء عنبر ندهد
تا همی سنگ...
لالا
(اِ) غلام و بنده و خادم و خدمتکار. (برهان). لَله. چاکر. خواجه (به معنی متداول امروز)(1). مربی مرد طفل را. مقابل دایه و دایگان. مرد پیری که مربی و مواظب خدمت بزرگ زادگان باشد... و در این ازمنه لَله خوانند چنانکه خدمتکار قدیم و پیر از کنیزان را دادا گویند...
لالا
(اِ) خفتن در زبان اطفال(1). رجوع به لالا کردن(2) شود.
(1) - Dodo.
(2) - Faire dodo.
(1) - Dodo.
(2) - Faire dodo.
لالا
(اِ) پرگوئی و هرزه چانگی. (برهان).
لالا
(اِ) دانه ای است سیاه مانند کنجد. (برهان). || گیاهی است که از طرف مکه می آورند و بجهت بواسیر بخور کردن بغایت نافع بود خاصه ثمر آن و درد مقعد را ساکن گرداند و چون بیاشامند خون را ببندد و طبیعت آن مسخن بود و در وی قبض بسیار...
لالا
(اِخ) رضی الدین لالای قزوینی شاعر. رجوع به رضی الدین شود. این دو بیت او راست:
هر آنکو کند جرم مجرم درسته
کند فضل حق از دَمَندانش رسته.
پندی بگویمت بشنو هان دگر مپز
در دیزهء خیال اباهای حرص و آز.
(سروری ذیل لغت درسته به معنی عضو و دیزه به معنی نوعی دیگ).
هر آنکو کند جرم مجرم درسته
کند فضل حق از دَمَندانش رسته.
پندی بگویمت بشنو هان دگر مپز
در دیزهء خیال اباهای حرص و آز.
(سروری ذیل لغت درسته به معنی عضو و دیزه به معنی نوعی دیگ).
لالا
(اِخ) موضعی از دودانگه به هزار جریب مازندران. (سفرنامهء رابینو بخش انگلیسی ص122). دهی از دهستان نرم آب بخش دو دانگه شهرستان ساری واقع در هشت هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. کوهستانی معتدل و مرطوب. دارای 150 تن سکنه. شیعه. مازندرانی و فارسی زبان. آب از چشمه و زه آب رود...
لالا
[لَءْ لَ ءْ] (ع ص) درخشان. تابنده. لالا. رجوع به لالا شود.