لالا
(از ع، ص) (این کلمهء لالا عربی است و در فارسی بتخفیف لالا و همیشه صفت لؤلؤ آید). درخشنده. تابنده. (برهان). رخشان. تابان. رجوع به لالا شود :
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا.
فرخی.
تا همی خاک زمین بیضهء عنبر ندهد
تا همی سنگ زمین لؤلؤ لالا نشود.
منوچهری.
نار ماند به یکی سفرکک دیبا
آستر دیبهء زرد ابرهء آن حمرا
سفره پر مرجان توبرتو و تا برتا
دل هر مرجان چون لؤلؤ کی لالا.منوچهری.
صورت خوب و رخ لالای(1) او
هست چنان ماه دو پنج و چهار.منوچهری.
نه هر سنگی شود در که یکی یاقوت رمانی
نه گردد در صدف هر قطره باران لؤلؤ لالا.
قطران.
دریای سخنها سخن خوب خدایست
پر گوهر و با قیمت و پر لؤلؤ لالا.
ناصرخسرو.
قطرهء باران صدف را لؤلؤ لالا شود.
ناصرخسرو.
در درج عقیق او پدید آمد
از خنده دو رشته لؤلؤ لالا.مسعودسعد.
روز از ما بگریخت شب چو در ما آویخت
لؤلؤ لالا ریخت زیر نیلی طبقو.سوزنی.
هر شب برای طرف کمرهای خادمانش
دریای چرخ لؤلؤ لالا برافکند.خاقانی.
دریای سینه موج زند ز آب آتشین
تا پیش کعبه لؤلؤی لالا برآورم.خاقانی.
چو تنها ماند ماه سرو بالا
فشاند از نرگسان لولوی لالا.نظامی.
از آن قطره لولوی لالا کند
وزین صورتی سرو بالا کند.سعدی.
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لولوی لالا برخاست.
سعدی.
سرو از قدت اندازهء بالا برده
بحر از دهنت لولوی لالا برده.سعدی.
(1) - ن ل: والای او.
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا.
فرخی.
تا همی خاک زمین بیضهء عنبر ندهد
تا همی سنگ زمین لؤلؤ لالا نشود.
منوچهری.
نار ماند به یکی سفرکک دیبا
آستر دیبهء زرد ابرهء آن حمرا
سفره پر مرجان توبرتو و تا برتا
دل هر مرجان چون لؤلؤ کی لالا.منوچهری.
صورت خوب و رخ لالای(1) او
هست چنان ماه دو پنج و چهار.منوچهری.
نه هر سنگی شود در که یکی یاقوت رمانی
نه گردد در صدف هر قطره باران لؤلؤ لالا.
قطران.
دریای سخنها سخن خوب خدایست
پر گوهر و با قیمت و پر لؤلؤ لالا.
ناصرخسرو.
قطرهء باران صدف را لؤلؤ لالا شود.
ناصرخسرو.
در درج عقیق او پدید آمد
از خنده دو رشته لؤلؤ لالا.مسعودسعد.
روز از ما بگریخت شب چو در ما آویخت
لؤلؤ لالا ریخت زیر نیلی طبقو.سوزنی.
هر شب برای طرف کمرهای خادمانش
دریای چرخ لؤلؤ لالا برافکند.خاقانی.
دریای سینه موج زند ز آب آتشین
تا پیش کعبه لؤلؤی لالا برآورم.خاقانی.
چو تنها ماند ماه سرو بالا
فشاند از نرگسان لولوی لالا.نظامی.
از آن قطره لولوی لالا کند
وزین صورتی سرو بالا کند.سعدی.
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لولوی لالا برخاست.
سعدی.
سرو از قدت اندازهء بالا برده
بحر از دهنت لولوی لالا برده.سعدی.
(1) - ن ل: والای او.