جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قمه: (تعداد کل: 5)
قمه
[قَ مَ] (ع اِمص) کمی خواهش طعام. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
قمه
[قُمْ مَ] (ع ص، اِ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
قمه
[قُمْ مَ] (ع اِ) لقمهء دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. (منتهی الارب).
قمه
[قِمْ مَ] (ع اِ) تار سر و بالای هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). میان سر. (بحر الجواهر). || گروه مردم. (منتهی الارب). جماعه الناس. (اقرب الموارد). || پیه و فربهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شحم. (فهرست مخزن الادویه). || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. (منتهی...
قمه
[قَ مَ / مِ] (ترکی، اِ) نام سلاح است. (غیاث اللغات) (آنندراج). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن؛ کنایه از شرارت...
- قمه زن؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن؛ کنایه از شرارت...