جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قعود: (تعداد کل: 5)
قعود
[قَ] (ع ص، اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج، اَقْعِده، قُعُد، قِعْدان، قَعائد. || شتربچهء از مادر جداشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فصیل. || البکر الی ان یثنی. (اقرب الموارد). شتر جوانه که نخست در بار و برنشست آمده باشد تا آنکه به شش سالگی درآید....
قعود
[قُ] (ع مص) نشستن. (منتهی الارب). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعه و سجده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یقال: للقائم اقعد و للنائم اجلس. و در کلیات آمده که در جواب «ما یصنع فلان»، گویند یقعد، به معنی یمکث، خواه ایستاده باشد یا نشسته، و...
قعود
[قُ] (از ع، اِمص) حالت نشستن، و این مأخوذ از تازی است. (ناظم الاطباء).
قعود
[قُ] (ع ص، اِ) جِ قاعد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
قعود
[قَ] (اِخ) صلیب، و آن نام چهار ستاره است پشت نسر طائر. (یادداشت مؤلف).