جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قدم: (تعداد کل: 10)
قدم
[قَ] (ع اِ) جامه ای است سرخ. (منتهی الارب). ثوب احمر. (اقرب الموارد). || (مص) پیش درآمدن. قدوم. || بسیار پیش نمودن. (منتهی الارب).
قدم
[قِ] (ع اِمص) دیرینگی. (منتهی الارب). اسم است قدیم را یعنی زمان قدیم. (از اقرب الموارد).
قدم
[قُ / قُ دُ] (ع ص) دلیر. (منتهی الارب). شجاع. (اقرب الموارد). || (اِمص) پیش رفتگی.
قدم
[قَ دَ] (ع اِمص) پیشی در کار. || (اِ) آنکه او را مرتبه باشد در خیر و نیکوئی. || پی و اثر. گویند: قدم صدق. رجوع به قدم صدق شود. || دلیر. || پیش پای. || گام. خطوه. ج، اقدام. (منتهی الارب) (آنندراج). بادیه آشام، ثابت، آبله پرور، آبله فرساد...
قدم
[قُ دُ] (ع اِمص) پیش پیش رفتگی. (منتهی الارب). المضیُّ امام. (اقرب الموارد). || (ص، اِ) جِ قادم. || جِ قَدوم. (منتهی الارب).
قدم
[قِ دَ] (ع اِمص) پیشی در کار. || دیرینگی. || ضد حدوث. (منتهی الارب) (آنندراج). || در اصطلاح عرفاء و صوفیه عبارت از سابقه ای است که حکم کرده است به آن حق بر بنده از و کامل میشود بنده بدان. (کشاف ج 2 ص 1211) (فرهنگ مصطلحات عرفا ص...
قدم
[قَ دِ] (ع ص) نیک مبارز. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرالاقدام. (اقرب الموارد). || دلاور بسیار پیش درآینده در حرب و جز آن. || سنگستان نیک درشت. (منتهی الارب) (آنندراج). ماغلظ من الحره. (اقرب الموارد).
قدم
[قُ دَ] (اِخ) قبیله ای است به یمن. (منتهی الارب).
قدم
[قُ دَ] (اِخ) موضعی است به یمن. (منتهی الارب) (معجم البلدان).