جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فلا: (تعداد کل: 3)
فلا
[] (اِ) آذربو. (فهرست مخزن الادویه).
فلا
[فَ] (ع حرف ربط مرکب) (از: فاء + لا، حرف نفی) پس نه. وگرنه :
ما را تو دست گیر و حوالت مکن به خلق
الا الیک حاجت درماندگان فلا.سعدی.
ما را تو دست گیر و حوالت مکن به خلق
الا الیک حاجت درماندگان فلا.سعدی.
فلا
[فَ] (ع اِ) جِ فلاه. بیابانها. (منتهی الارب) :
یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.
ناصرخسرو.
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمی گنجی تو در شهر و فلا.مولوی.
یا چو درختم که به امر رسول
بیخ کشان آمدم اندر فلا.
مولوی (کلیات شمس...
یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.
ناصرخسرو.
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمی گنجی تو در شهر و فلا.مولوی.
یا چو درختم که به امر رسول
بیخ کشان آمدم اندر فلا.
مولوی (کلیات شمس...