جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فریدالدین: (تعداد کل: 13)
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) ابوحامد محمد بن ابوبکر. رجوع به عطار شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) احول اسفراینی از شعرای قرن هفتم هجری است که بیشتر عمر خود را در اصفهان و سپس در شیراز در دربار اتابکان فارس گذرانیده و اواخر عمر او همزمان با روزگار جوانی سعدی بوده است. وی مداح خاص اتابک عضدالدین سعدبن زنگی (591 - 623 ه...
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) اصفهانی. رجوع به فرید اصفهانی و فریدالدین احول شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) احمد تفتازانی نوهء ملا سعد تفتازانی معروف. در زمان شاه اسماعیل صفوی شیخ الاسلام هرات و از مراجع مهم مذهب تسنن بود. وی بمناسبت سرپیچی از قبول مذهب تشیع به دستور شاه اسماعیل کشته شد. (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ترجمهء رشیدیاسمی ج 4 ص...
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) جاجرمی. دُرّهء فرید اقبال بود و صدف گوهر کمال. در بخارا تحصیل کرد و مرا (محمد عوفی) در خدمت او مباسطتی حاصل شد و از فواید انفاس او اقتباس کردم. چون به بامیان آمد دیگران بدو حسد بردند. او را در مدح امام فخر رازی شعرهایی...
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ)جاسوس الافلاک. رجوع به فریدالدین علی و علی منجم سجزی شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) خراسانی. رجوع به فریدالدین کاتب شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) دهلوی. از جملهء مشایخ و معروف به شکرگنج و مرشد شاه نظام الدین اولیا بوده است. این بیت از اوست:
هر سحرگه بر درت سر میزنم
بر طریق دوستان در میزنم.
(از مجمع الفصحای رضاقلی هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 284).
از بزرگان سلسلهء صوفیان چشتیه و مرید...
هر سحرگه بر درت سر میزنم
بر طریق دوستان در میزنم.
(از مجمع الفصحای رضاقلی هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 284).
از بزرگان سلسلهء صوفیان چشتیه و مرید...
فریدالدین
[فَ دُد دی] (اِخ) رودکی. لقب او را بعضی فریدالدین نوشته اند. رجوع به شرح احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 855 شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) عطار نیشابوری. رجوع به عطار شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ)... علی سجزی، معروف به جاسوس الافلاک. رجوع به فریدالدین جاسوس الافلاک و علی منجم سجزی شود.
فریدالدین
[فَ دُدْ دی] (اِخ) کاتب خراسانی. در خدمت سلطان سنجر ملازمت داشته و رایت شاگردی انوری را برمی افراشته است و نیز سلطان مسعودبن محمد بن ملکشاه را مدح کرده است. در کمالات معروف روزگار خود بوده و از اشعار خوب او مسمطی است که در آن لغت های «دست»...