جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غیبی: (تعداد کل: 6)
غیبی
[غَ / غِ](1) (ص نسبی) منسوب به غیب. ناپدید و نهفته و پنهان و مخفی و غیرمرئی. (ناظم الاطباء). منسوب به عالم غیب. الهی. ربانی. آسمانی. فلکی. (ناظم الاطباء). رجوع به غَیب شود :
ندای هاتف غیبی ز چارگوشهء عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبت لا.خاقانی.
دیوان و جان دو تحفه فرستاده...
ندای هاتف غیبی ز چارگوشهء عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبت لا.خاقانی.
دیوان و جان دو تحفه فرستاده...
غیبی
[غَ] (اِخ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغهء شهرستان خرم آباد که در 9هزارگزی باختری زاغه و 8هزارگزی شمال شوسهء خرم آباد به بروجرد قرار دارد. جلگه و سردسیر است. سکنهء آن 212 تن است که به لری لکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از سرآب تاجو تأمین...
غیبی
[غَ] (اِخ) دهی است کوچک از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 150هزارگزی جنوب خاوری کهنوج سر راه مالرو رمشک - گابریک واقع است. چهار تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
غیبی
[غَ] (اِخ) جمال المله و الحق و الدین. صاحب مقاصد الالحان گوید: غیبی در انواع علوم ید طولی و مرتبهء اعلی داشت، خصوصاً در علم و عمل موسیقی که همانا کسی بمرتبهء او نرسیده است و نرسد. بحال این فقیر حقیر [ عبدالقادر ] التفات و اهتمام تمام داشت. در...
غیبی
[غَ] (اِخ) شوشتری. از شاعران شوشتر در عهد واخشتوخان حاکم شوشتر (1042 - 1078 ه . ق.) و معاصر حلمی شوشتری بود. رجوع به الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص264 شود.
غیبی
[غَ] (اِخ) شیرازی. مولانا غیبی از جملهء کاتبان شیراز بود و کمتر کسی مانند او تند مینوشت. گاهی بشعر نیز میل میکرد، این بیت از اوست:
بی روی دلفروزت عشاق را طرب نیست
با ما شبی بسر کن یک شب هزار شب نیست.
(از تحفهء سامی ص170).
بی روی دلفروزت عشاق را طرب نیست
با ما شبی بسر کن یک شب هزار شب نیست.
(از تحفهء سامی ص170).