جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غاب: (تعداد کل: 5)
غاب
(ص) سخن بیهوده و یاوه و هرزه و هذیان. حدیث و سخن بیهوده و لاطائل و ترهات. فضولی بیهوده و یافه. (حاشیهء لغت فرس اسدی نخجوانی).
-حدیث غاب؛ مجازاً مبتذل :
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گوئی و آری حدیث غاب...
رودکی.
مردمان از خرد سخن گویند
تو هوا...
-حدیث غاب؛ مجازاً مبتذل :
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گوئی و آری حدیث غاب...
رودکی.
مردمان از خرد سخن گویند
تو هوا...
غاب
(ع اِ) جِ غابه. جنگل. بیشهء شیر. (مهذب الاسماء) (دهار). بیشه و نیستان. (برهان). بیشه ها، خصوصاً بیشه هائی که در آن شیر ماند و این جمع غابه است. (غیاث بنقل از منتخب و صراح).
-شیر غاب؛ کنایه از مرد شجاع. لیث الغاب، یضرب مثلاً للشجاع الذی یهاب منه و هو...
-شیر غاب؛ کنایه از مرد شجاع. لیث الغاب، یضرب مثلاً للشجاع الذی یهاب منه و هو...
غاب
[غا ب ب] (ع ص) شب مانده. از شب پیش مانده. بَیّوت. بیات (گوشت، نان). شب بر او گشته. گوشت یا نان یکشبه. (آنندراج). لحم غاب؛ گوشتی شب گذشته. (مهذب الاسماء). گوشت شب مانده. گوشت بیات. گوشت شب درگذشته. (بحر الجواهر). گوشت یکشبه، و کذا خبز غاب. (منتهی الارب). ||...
غاب
(اِخ) جایگاهی در یمن. (معجم البلدان).
غاب
(اِخ) جایگاهی در نجد. (مراصد الاطلاع).