جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عوام: (تعداد کل: 6)
عوام
[عَ وام م](1) (ع اِ) جِ عامّه. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عامه شود. همهء مردم و جمهور مردم. (ناظم الاطباء). || مردمان فرومایه و دون. (ناظم الاطباء). در مقابل خواص. رجوع به ترکیب «عوام و خواص» شود. مردم بیسواد یا کم سواد و عامهء خلق : عوام...
عوام
[عُ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). نام موضعی است در عینه. (از معجم البلدان).
عوام
[عَوْ وا] (ع ص) بسیار شناکننده و شناور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب شناور و اسب راهوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسب راهوار. (آنندراج) (غیاث اللغات). اسبی که در حرکت خود شناور باشد. (از اقرب الموارد).
عوام
[عَوْ وا] (اِخ) پدر زبیر صحابی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام پدر زبیر است، و او حواری پیغمبر اکرم بوده است. (ناظم الاطباء).
عوام
[عَوْ وا] (اِخ) ابن شوذب شیبانی. نام وی عبد عمرو، و از بنی حارث بن همام بوده است. او از شاعران دورهء جاهلی و از سواران بشمار می رفت و در جنگ «غبیط المروت» که در حدود بیست سال پیش از ظهور اسلام به وقوع پیوست در قید حیات بود....