جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه عرن: (تعداد کل: 7)

عرن

[عَ](1) (اِ) چیزی است در پهلوی دست و پای اسب نزدیک به زانو بمانند چرم می شود و روزبروز بلندتر می گردد. و عرب آن را اعظم السبق می گوید. بخور آن تب ربع را نافع است. (از برهان). اسم عربی زوایدی است که در حوالی سم و زانوی اسب...

عرن

[عَ] (ع مص) «عران» نهادن بر بینی شتر. (از منتهی الارب). برس اندر بینی شتر کردن. (تاج المصادر بیهقی). برس در بینی شتر کردن. (المصادر زوزنی). عرن البعیر؛ در بینی شتر «عران» چوب قرار داد. (از اقرب الموارد). || بدرد آمدن بینی از عران. (از منتهی الارب). عُرن البعیر (بصیغهء...

عرن

[عَ رَ] (ع مص) «عرن» برآمدن در پای ستور. (از ناظم الاطباء). عرنت الدابه، آن چارپا دچار «عرنه» شد. (از اقرب الموارد).

عرن

[عَ رَ] (ع اِ) آب بسیار. (منتهی الارب). غَمَر. (اقرب الموارد). || بوی طبیخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عِرن. رجوع به عِرن شود. || دود. (منتهی الارب). دخان. (اقرب الموارد). || درختی است که بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب). درختی است به وسیلهء آن دباغی کنند. (از اقرب الموارد). ||...

عرن

[عَ رِ] (ع ص) هر که لازم گیرد جزار یا قسمت کننده را، چندانکه او را بخوراند گوشت شتر را. (منتهی الارب). کسی که لازم گیرد یاسر را تا بخورد از گوشت جزور. (ناظم الاطباء). کسی که «یاسر» و قسمت کنندهء گوشت شتر را ملازم شود تا از «جزور» و...

عرن

[عِ] (ع اِ) بوی طبیخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بوی طبیخ یا بطیخ. (ناظم الاطباء).

عرن

[عُ رُ] (ع اِ) جِ عَرین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عرین شود. || جِ عرینه. (ناظم الاطباء). رجوع به عرینه شود.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.