عرن
[عَ] (ع مص) «عران» نهادن بر بینی شتر. (از منتهی الارب). برس اندر بینی شتر کردن. (تاج المصادر بیهقی). برس در بینی شتر کردن. (المصادر زوزنی). عرن البعیر؛ در بینی شتر «عران» چوب قرار داد. (از اقرب الموارد). || بدرد آمدن بینی از عران. (از منتهی الارب). عُرن البعیر (بصیغهء مجهول)؛ شتر از درد بینی خود شکایت کرد بجهت «عران». (از اقرب الموارد). || پی پیچیدن تیر را. (از ناظم الاطباء). عرن السهم؛ پی پیچید بر آن تیر. (از اقرب الموارد). رصف. رجوع به رصف شود.