جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طلب: (تعداد کل: 7)
طلب
[طِ] (ع ص، اِ) مرد خواهان زنان. || زن خواستهء مرد و معشوق او. گویند: هو طلب النساء و هی طلبه. ج، اَطلاب، طِلبه. (منتهی الارب).
طلب
[طُ لُ] (ع ص، اِ) جِ طَلوب. (منتهی الارب).
طلب
[طُ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان. طُلب بالضم؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم. (غیاث) (آنندراج). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد و...
طلب
[طُلْ لَ] (ع ص، اِ) جِ طالب. (منتهی الارب).
طلب
[طَ لَ] (ع ص، اِ) جِ طالب. و فی حدیث الهجره: فاللّه لکما ان رد عنکما الطلب. جمع طالب است یا مصدر قائم مقام جمع یا به حذف مضاف ای اهل الطلب و کذا بعث الامیر الطلب. (منتهی الارب) : ایشان مقدمهء داوداند از بیم آنکه طلبی دُم ایشان نرود...
طلب
[طَ لَ] (ع اِ) در تداول عامه و تداول فارسی، مالی که داین را بر عهدهء مدیون است. وام که داده باشند. مقابل بده و بدهی. وام. فام :گفت ترا میبرند بکشند من وجوه به تو دهم آن را که طلب دارم بده. (قصص ص176). || (اِمص) بازجست. اسم است...
طلب
[طَ لَ] (نف مرخم) در ترکیب به معنی طلبنده و طلب کننده آید.
ترکیب ها:
- آرزوطلب.؛ آزادی طلب. آشوب طلب. جاه طلب. حقیقت طلب. ریاست طلب. شرطلب. شهرت طلب. صلح طلب. غوغاطلب. فرصت طلب. مشروطه طلب. مقام طلب. هرج ومرج طلب. هنگامه طلب. رجوع به هر یک از این ترکیبات در...
ترکیب ها:
- آرزوطلب.؛ آزادی طلب. آشوب طلب. جاه طلب. حقیقت طلب. ریاست طلب. شرطلب. شهرت طلب. صلح طلب. غوغاطلب. فرصت طلب. مشروطه طلب. مقام طلب. هرج ومرج طلب. هنگامه طلب. رجوع به هر یک از این ترکیبات در...