طلب
[طُ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان. طُلب بالضم؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم. (غیاث) (آنندراج). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد و پیاده را هم بر آن تعبیه میبرد طُلب طُلب تا جایگاه از دشمن بستاند. (راحه الصدور راوندی).
نوباوهء باغ اولین صُلب
لشکرکش عهد آخرین طُلب.
نظامی (لیلی و مجنون)(1).
جان پاکان طُلب طُلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق.مولوی.
با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طُلب ملک محفوظ ماست.
مولوی.
(1) - در فیشی بنقل از فرهنگ خطی این شعر به اعجوبهء گنجی نسبت داده شده است.
نوباوهء باغ اولین صُلب
لشکرکش عهد آخرین طُلب.
نظامی (لیلی و مجنون)(1).
جان پاکان طُلب طُلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق.مولوی.
با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طُلب ملک محفوظ ماست.
مولوی.
(1) - در فیشی بنقل از فرهنگ خطی این شعر به اعجوبهء گنجی نسبت داده شده است.