جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صمصام: (تعداد کل: 3)
صمصام
[صَ] (ع اِ) تیغ بران که بازنگردد. (منتهی الارب). شمشیر بران. (غیاث اللغات) (دهار) :
یکی صمصام اعداکش(1) عدوخواری چو اژدرها
که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا.
دقیقی.
بر دوست داران دولت خویش
گیتی نگه داشته به صمصام.فرخی.
ای دریغا چونکه نامد سوی بکر و زید و عمرو
ز آسمان صمصام تیز...
یکی صمصام اعداکش(1) عدوخواری چو اژدرها
که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا.
دقیقی.
بر دوست داران دولت خویش
گیتی نگه داشته به صمصام.فرخی.
ای دریغا چونکه نامد سوی بکر و زید و عمرو
ز آسمان صمصام تیز...
صمصام
[صَ] (اِخ) نام شمشیر عمروبن معدیکرب. (منتهی الارب). واثق بشمشیر عمروبن معدیکرب که صمصام نام داشت زخمی بر احمد زد. (حبیب السیر چ خیام ج2 ص268). در عقد الفرید و تعلیقات البیان و التبیین نام این شمشیر صمصامه ضبط شده است. رجوع به صمصامه شود.