جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صاحبی: (تعداد کل: 3)
صاحبی
[حِ] (ص نسبی، اِ) منسوب به صاحب. || قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ :
بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست.
میرزا عبدالغنی قبول.
در صاحبیش لطافت جان
قند گرجیش از غلامان.تأثیر.
|| جامهء ابریشمی مخطط. (غیاث اللغات) :
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند...
بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست.
میرزا عبدالغنی قبول.
در صاحبیش لطافت جان
قند گرجیش از غلامان.تأثیر.
|| جامهء ابریشمی مخطط. (غیاث اللغات) :
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند...
صاحبی
[حِ] (اِخ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، 20000گزی شمال خاوری ساری. دشت معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنهء آن 400 تن شیعه، زبان آنها مازندرانی و فارسی. آب آن از رودخانهء تجن و فاضلاب گلما و چشمه است. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت...
صاحبی
[حِ] (اِخ) رجوع به ابوعلی صاحبی شود.