جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شریر: (تعداد کل: 3)
شریر
[شَ] (ع) جانب دریا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || نام درختی بحری. (ناظم الاطباء). درختی است دریایی. (منتهی الارب) (آنندراج). || (ص) خوب و نیک و خوش. || جمیل و رعنا. (ناظم الاطباء). || بد. ج، اَشرار، اَشِرّاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بد. (منتهی...
شریر
[شِرْ ری] (ع ص) مرد بسیارشر. ج، شریرون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بدکردار. (دهار). کثیرالشر. (مهذب الاسماء).
شریر
[شُ رَیْ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است در دیار عبدالقیس. (از معجم البلدان).