جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرلی: (تعداد کل: 5)
شرلی
[شِ] (اِخ)(1) نام خانواده ای انگلیسی در ویستون، سسکس. مؤسس این خانواده رالف شرلی(2) که کلانتر سری(3) و سسکس بود. (فرهنگ فارسی معین).
Sherley.یا
(1) - Shirley
(2) - Ralph Sherley.
(3) - Surrey.
Sherley.یا
(1) - Shirley
(2) - Ralph Sherley.
(3) - Surrey.
شرلی
[شِ] (اِخ)(1) رابرت. (متولد 1581 متوفای 1628 م.) وی همراه برادرش آنتونی به ایران آمد و در جنگ علیه ترکان لیاقت بخرج داد. او با دختری ایرانی (چرکسی) ازدواج کرد و از طرف شاه عباس برای اتحاد اروپا علیه ترکان به سفارت فرستاده شد. زیگموند دوم پادشاه لهستان، امپراطور رودلف...
شرلی
[شِ] (اِخ)(1) یا سر آنتونی شرلی. برادر سرتامس شرلی دوم و پسر سرتامس شرلی اول، (متولد 1565 م. ؟ - متوفای 1635 م.). در هلند به خدمت مشغول شد (1576) و سپس در نورماندی خدمت کرد (1591 م.) و فرماندهی سپاهیانی که با کریبان(2) در اسپانیا می جنگیدند بعهده داشت...
شرلی
[شِ] (اِخ)(1) یا سرتامس شرلی. نبیرهء رالف شرلی. (متولد 1542 م. - متوفای 1612 م.) کلانتر سری و سسکس (1578 م.) و خزانه دار قشون انگلیس در هلند. سه فرزند او ماجراجو و جهانگیر بودند. بنام سرتامس شرلی، سرآنتونی، و روبرت. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - Sir Thomas Sherley.
(1) - Sir Thomas Sherley.
شرلی
[شِ] (اِخ) یا سرتامس شرلی. پسر سرتامس شرلی، (متولد 1564 م. متوفای 1630 م.) در هلند و ایرلند به خدمت مشغول شد. سفری به لونت(1) کرد (1598 - 1603 م.) توسط ترکان اسیر شد (1603 م.) و دو سال محبوس ماند. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - Levant.
(1) - Levant.