جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شبک: (تعداد کل: 5)
شبک
[شِ] (اِ) دوک و بادریسهء دوک را گویند و آن چیزی است از چرم یا چوب تنک که بر گلوی دوک مضبوط سازند. (برهان) (از ناظم الاطباء).
شبک
[شَ] (ع مص) منصرف شدن از کاری. (ذیل اقرب الموارد). || در هم شدن و داخل شدن چیزی در چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). درآمیختن و به یکدیگر درآوردن. (منتهی الارب): شبکت اصابعی بعضها فی بعض؛ انگشتانم را در یکدیگر داخل کردم. (از اقرب الموارد). || در هم شدن و...
شبک
[شَ بَ] (ع اِ) دندانه های شانه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط). || جِ شبکه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شبکه شود.
شبک
[شِ] (اِخ) (بنو...) نام بطنی است. (منتهی الارب).
شبک
[شَ بَ] (اِخ) (ذو...) آبی است به حجاز به بلاد بنی نصربن معاویه. (منتهی الارب). رجوع به ذوشبک شود.