جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ساس: (تعداد کل: 9)
ساس
(اِ)( 1) نام کرمی است از مقولهء کیک و شپش فاما از آنها بزرگتر باشد، و خون مردم بخورد و چون آن را بگیرند دست را بدبوی سازد (جهانگیری) (برهان) کرم بدبو که در چهار پای باشد (غیاث) بزبان دارالمرز و گیلان( 2) کرمک خرد که خون مکد (رشیدی) بزبان...
ساس
(ع اِ) کرم خوردگی دندان (تاج العروس) (ترجمهء ترکی قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) سیاهی است در دندان (شرح قاموس ||) دندانی است که خورده شده است (شرح قاموس) (تاج العروس) (ترجمهء ترکی قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) بن دندان کرم خورده (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
ساس
(ع اِ) نگهبان (منتهی الارب) و اصل آن سائس است چون هار و هائر (تاج العروس) (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
ساس
1) - درهرسه نسخهء خطی کتابخانهء لغت نامه چنین است و در هیچ فرهنگ ) ( (ع اِ) اصل مردم و شمشاد (!) (مهذب الاسماء)( 1 دیگری دیده نشد.
ساس
(ص) پاکیزه و لطیف (جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) لطیف (اوبهی) لطیف و نازک و خوب (شعوری) لطیف و ساس در » : پاکیزه و خوشنما و ظریف و زیبا (ناظم الاطباء) (استینگاس) در فرهنگ نظام آمده: خان آرزو در سراج اللغات گوید جهانگیری و غیره بمعنی لطیف و پاکیزه...
ساس
(اِ) مادرزن (جهانگیری) (برهان) (شعوری) (استینگاس) (ناظم الاطباء) به این معنی هندی است (جهانگیری) (برهان).
ساس
(اِ) فقیر و گدا و مفلس (شعوری) (استینگاس) (ناظم الاطباء).
ساس
(اِخ) نام طایفه ای قدیم از ایرانیان (شعوری) (استینگاس) (ناظم الاطباء) رجوع به مادهء قبل و ساسان شود.
ساس
(اِخ) نام یکی از آبادیهای دهستان زانوس رستاق، بخش کجور شهرستان نوشهر است (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 در ذیل زانوس ( رستاق) (ترجمهء مازندران و استرآباد رابینو ص 148.