جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زیادی: (تعداد کل: 4)
زیادی
(ص نسبی) فاضل فضول و بمعنی بسیاری غلط است (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) چیز اضافی و مخل و بی مصرف یا خارج از فرهنگ عامیانهء جمال زاده) در تداول عوام فارسی ) « پشت دست فلان کس که زخم بود گوشت زیادی آورده است » : حد گویند زبانان، فضله...
زیادی
(اِخ) احمدبن مسلم الزیادی، مکنی به ابوجعفر از امراء لشکر ابوالحسن سیمجور آنگاه که فخرالدوله علی بویه به خراسان آمد و گذر بر بیهق کرد زیادی خدمت ضیافت او را بجای آورد و چون تولکی عاصی شد امیر خراسان ابوالحسن سیمجور زیادی را به جنگ او فرستاد و زیاد آن...
زیادی
(اِخ) زیادبن احمدبن مسلم الزیادی، مکنی به ابوالفضل او فرزند امیر ابوجعفر زیادی( 1) و در آخر عهد سامانیان والی بیهق بود و هر کرا از عمال دیوان وفات رسیدی از ترکهء او مالی افزون از آنچه که رسم بود طلب کردی و نیز در بیهق هرکه بمردی از ترکهء...
زیادی
[زَیْ یا] (اِخ) علی بن یحیی الزیادی المصری رجوع به علی زیادی شود.