جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ریق: (تعداد کل: 4)
ریق
[رَ] (ع اِ) جنبش و نمایش آب اندک پایاب بر روی زمین و تردد آن || درخش || درخش سراب || آب (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) آب با لمعان آن (از اقرب الموارد (||) ص) باطل || خبز ریق؛ نان بی نان خورش (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)...
ریق
(ع اِ) آب دهن ج، اَریاق (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) : زانکه مؤمن خورد بگزیده نبات تا چو نحلی گشت ریق او حیاتمولوی || اول هر چیز و بهتر آن و از آن است: ریق الشباب و ریق المطر (از دهار) (از اقرب الموارد) (از...
ریق
[رَیْ یِ] (ع ص) آنکه بر ناشتا باشد (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد (||) اِ) اول هر چیزی و بهتر آن و از آن است: ریق الشباب و ریق المطر (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) رجوع به ریق شود.