جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رضایی: (تعداد کل: 7)
رضایی
[رِ] (ص نسبی) رضائی هر چیز منسوب به رضا (یادداشت مؤلف (||) اِ) قسمی از شال کشمیری که در فصل زمستان بر سر اندازند (ناظم الاطباء) پوششی معروف در هند که در ایام زمستان بر سر گیرند، ظاهراً از مخترعات رضا نام شخصی است که یای نسبت بدان ملحق کرده...
رضایی
[رُ] (ص نسبی) منسوب به رضا که بطنی است از مراد (از انساب سمعانی).
رضایی
[رِ] (اِخ) نام طایفه ای از کردان (یادداشت مؤلف).
رضایی
[رِ] (اِخ) علی بن محمد بن اخت مولی یحیی شیخ الاسلام، متوفای 1039 ه ق که قاضی مصر بوده او راست: 1- دیوانی به ترکی -2 مختصر خریده القصر عماد کاتب موسوم به عود الشباب (یادداشت مؤلف).
رضایی
[رِ] (اِخ) یا رضایی کاشانی از شعرای قرن دهم هجری ایران بوده است و به عمل کتابت امرار معیشت می نموده و در سال 980 ه ق به امر عبداللهخان اوزبک در خراسان مقتول شده است از اشعار اوست: سینه ام شد چاک چاک از بس که امشب دل تپید...
رضایی
[رِ] (اِخ) یا محمود رضایی از گویندگان قرن دهم هجری عثمانی و از پیروان طریق نقشبندی بود و بواسطهء انتساب به رستم پاشا وزیر نامی، نفوذ و قدرت فوق العاده ای کسب کرد به سال 988 ه ق درگذشت (از قاموس الاعلام ترکی).