جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رشته: (تعداد کل: 4)
رشته
[رِ تَ / تِ] (اِ) ریسمان (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (برهان) ریسمان و حبل و رسن (ناظم الاطباء) تار ابریشمی یا پنبه ای (از شعوری ج 2 ورق 20 ) از قبیل بافتهء ابریشمینه مانند رشتهء سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درویشان بر میان بندند...
رشته
[رِ تَ / تِ] (ن مف) هرچیز ریسیده شده (ناظم الاطباء) به معنی ریسیده است (آنندراج) (انجمن آرا) ریسیده و تابیده شده (فرهنگ فارسی معین) آنچه آنرا رشته باشند (برهان) (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) ریسیده ریشته نعت مفعولی از رشتن مغزول مغزوله (یادداشت مؤلف) : چون آخر...
رشته
[رَ تَ / تِ] (ن مف) رُشته رنگ هشته و رنگ کرده و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) در سراج نوشته که رشته بالفتح به معنی رنگ کرده شده است (از غیاث اللغات) رنگ هشته و رنگ شده (از...
رشته
[رُ تَ / تِ] (ن مف) رَشته رنگ هشته و رنگ کرده (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (از برهان) و رجوع به رَشته شود.