جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رسی: (تعداد کل: 7)
رسی
پسوند مصدری که معمو همراه پیشاوند یا کلمهء دیگر آید: بازرسی، بررسی، وارسی ،« ی» + [رَ] (حامص) (از: رس، ریشهء رسیدن و جز آن) رجوع به ترکیبات کلمه شود - بازرسی؛ تفتیش جستجوی وضع اداره یا سازمانی رجوع به مادهء بازرس و بازرسی در جای خود شود - بررسی(...
رسی
[رَ سی ی] (ع اِ)( 1) ستون ایستاده در خیمه (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) عمود ثابت در وسط خیمه (از اقرب الموارد (||) ص) مرد ثابت و استوار در نیکی و بدی (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) مرد ثابت در خیر و شر (از « رس و...
رسی
[رُسْ سا] (ع اِ)( 1) پشته (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) باران بزرگ قطره (منتهی الارب) « رس س » (ناظم الاطباء) ( 1) - از.
رسی
[رُسْ سی / رُ] (حامص) گلوبندگی شکم پرستی پرخواری شکمخوارگی شکمبارگی پرخوری اکولی (یادداشت مؤلف) : بیلفنج و الفغدهء خویش خور گلو را( 1) ز رسی به سر بر مبرابوشکور بلخی آب می خور زعفرانا تا رسی زعفرانی اندر آن حلوا رسیمولوی و رجوع به رُس شود || حرص آز...
رسی
[رَسْ سی] (ص نسبی) منسوب است به رَسْ که بطنی است (از انساب سمعانی).
رسی
[رَسْ سی] (اِخ) قاسم مدعی امامت در زمان مأمون خلیفهء عباسی که خود را یحیی الهادی می نامید و پیروانی پیدا کرد (یادداشت مؤلف) عباس اقبال مرگ او را بسال 264 ه ق نوشته و افزوده است که وی کتبی در رد رافضه و رد بر کتابی منسوب به...
رسی
[رَسْ سی] (اِخ) محمداسماعیل رسی علوی است (منتهی الارب) (از لباب الانساب).