رسی
[رُسْ سی / رُ] (حامص) گلوبندگی شکم پرستی پرخواری شکمخوارگی شکمبارگی پرخوری اکولی (یادداشت مؤلف) : بیلفنج و الفغدهء خویش خور گلو را( 1) ز رسی به سر بر مبرابوشکور بلخی آب می خور زعفرانا تا رسی زعفرانی اندر آن حلوا رسیمولوی و رجوع به رُس شود || حرص آز طمع (یادداشت مؤلف) و رجوع به رُس شود ( 1) - ن ل: شکم را.