جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دنگ: (تعداد کل: 5)
دنگ
[دَ] (اِ صوت) صدایی که از بر هم خوردن دو سنگ یا دو چوب برآید (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث) (برهان) آواز افتادن چیزی سخت بر زمین و یا حکایت صوت خوردن دو چیز صلب به یکدیگر درینگ: دنگ دنگ ساعت کلیسا (یادداشت مؤلف) : در جهان دیوانه را دنگی...
دنگ
[دَ] (ص) احمق و بیهوش (آنندراج) (ناظم الاطباء) بی خبر و ابله و نادان (ناظم الاطباء) بی خبر و بی هوش و احمق (از برهان) دیوانه و حیران و احمق و ابله (غیاث) دیوانه و بیهوش (شرفنامهء منیری) گیج هاج سرگشته مات دند (یادداشت مؤلف) احمق (فرهنگ اوبهی) : زن...
دنگ
[دُ] (اِ) (اصطلاح عامیانه) مخفف دانگ یک حصه از شش حصهء مثقال (لغت محلی شوشتر) دانگ رجوع به دانگ شود.
دنگ
[دُ] (اِ صوت) صدا و آواز مطلق: دنگ مکن؛ یعنی حرف مزن (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) محتمل است که این کلمه مصحف ونگ (وانگ، بانگ) باشد و یا دگرگون شدهء وِنْگ که آهسته و نامفهوم ادا کردن سخن زیر لب است.
دنگ
[دَ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان لار با 267 تن سکنه آب آن از چاه و باران و راه آن اتومبیلرو است ( (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.