دنگ

معنی دنگ
[دَ] (ص) احمق و بیهوش (آنندراج) (ناظم الاطباء) بی خبر و ابله و نادان (ناظم الاطباء) بی خبر و بی هوش و احمق (از برهان) دیوانه و حیران و احمق و ابله (غیاث) دیوانه و بیهوش (شرفنامهء منیری) گیج هاج سرگشته مات دند (یادداشت مؤلف) احمق (فرهنگ اوبهی) : زن کنیزک را پژولیده بدید درهم و آشفته و دنگ و مَریدمولوی چون شدم نزدیک من حیران و دنگ خود بدیدم هر دوان بودند لنگمولوی ورنه ادهم وار سرگردان و دنگ ملک را بر هم زدندی بی درنگمولوی تا پری روی تو در دایرهء خط دیده چون من از دایره بیرون شده دیوانه و دنگ کلیم (از آنندراج) امارت بر سلیمان شد مقرر وزارت بر نجیب دنگ حیران الیاس قلندر (از دستورالوزراء) - دنگ شدن؛ دیوانه شدن گیج شدن : هرکه با ناراستان همسنگ شد در کمی افتاد و عقلش دنگ شدمولوی عالمی شد واله و حیران و دنگ زآن کرشمه زآن دلال نیک شنگمولوی دیده در وقتی که شد حیران و دنگ که سخن گفت و اشارت کرد سنگمولوی از می غفلت چو شود شاه دنگ مال رعیت ببرد هر مشنگسراج الدین - دنگ شدن سر (کله، گوش) کسی؛ از کثرت هیاهو بگشتن حال دماغ او از بانگها و فریادهای سخت گیجی و آشفتگی در سر پیدا آمدن (یادداشت مؤلف) - دنگش گرفتن؛ خوش خیالی اش جنبیدن دنه اش گرفتن به کاری؛ بی نگاه کردن به عاقبت و نتیجهء آن اقدام کردن هوس نابجایی آمدن برای اینکه کاری کند (یادداشت مؤلف) - دنگ کردن؛ دیوانه کردن گیج کردن حیران ساختن : صدهزاران نام خوش را کرده ننگ صدهزاران زیرکان را کرده دنگ مولوی پشت سوی لعبت گلرنگ کن عقل در دنگ آورنده دنگ کن مولوی - دنگ و دیوانه؛ گول و احمق و نادان (یادداشت مؤلف ||) - سخت گرم با حرارت بسیار: بخاری (کرسی) دنگ و دیوانه شده است (از یادداشت مؤلف) - دنگ و دیوانه کردن کرسی؛ سخت گرم کردن آن که قابل تحمل نباشد (یادداشت مؤلف ||) بی چیز مفلس دند و دنگ را به همین معنی ضبط کرده اند و ظاهراً یکی از آن دو بدین معنی درست و دیگری مصحف باشد، و آن را به صورت ونگ نیز آورده اند ولی دنگ صحیح است چه، صورت دیگرش دند است (یادداشت مؤلف) : میر عمید معطی اهل هنر عمر کز یک عطای اوست توانگر هزار دنگ سوزنی منت پذیر باشی و منت نهنده نی کز تو غنی شوند به روزی هزار دنگ سوزنی ما از شمار آدمیانیم و سنگ دل از معصیت توانگر و از طاعتیم دنگ سوزنی کار تو بر سریش و همه کار تو سریش همواره زین نهاد که هستی گدا و دنگ سوزنی (|| اِ) نقطهء پرگار (از انجمن آرا) (آنندراج) نشان و نقطهء پرگار (لغت محلی شوشتر) (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث) (برهان) (ناظم الاطباء) نشان و نقطه (شرفنامهء منیری): تویی مانند دنگ و من چو پرگار به گردت بی سر و بی پای گردم ملقابادی (از انجمن آرا ||) اصول کردن که مسخرگان و بازیگران برآرند (لغت محلی شوشتر ||) نصف بار اسب (ناظم الاطباء ||) جانوری مانا به گربه و از آن خردتر که به تازی وبر گویند (ناظم الاطباء) رجوع به وبر شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.