جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه داس: (تعداد کل: 5)
داس
(اِخ) دهی از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 17 هزارگزی شمال باختری قدمگاه کوهستانی، معتدل و دارای 5 تن سکنه است آب آن از قنات محصول آنجا غلات شغل اهالی آن زراعت و راه آن مالرو است (از فرهنگ جغرافیایی ( ایران ج 9.
داس
(اِ)( 1) کاردی است چون کمان که بدان کشت دروند آهنی نیم دایره یا بیشتر با دستهء چوبین و دم تیز که گندم و جو و قصیل و جز آن بدان درو کنند افزاری که بدان غله درو کنند (برهان) آلت آهنین کژ که بدان کاه برند و کشت دروند...
داس
[سِنْ] (ع ص) هو داسٍ لا زاکٍ؛ او کم شونده است نه گوالنده (منتهی الارب).
داس
(اِخ)( 1) نام اصلی مردم سرزمین پنجاب و سند در برابر آریائیها معنی کلمه در ریگ ودا اهریمنی و وحشی است مقابل آریائی|| نام کشور داهه که صورت سانسکریت آن داس( 2) است، واقع در طرف شمال و مشرق گرگان و مشرق دریای خزر دهستان|| Dasa (2) - (1) (...
داس
(اِخ)( 1) نام مردم طایفه ای که سترابون در کتاب خود از آنان در ردیف مردمان معروف اروپا نام برده است (ایران باستان ج 1 Dasa, Dace - ( ص 92 ) نام سکنهء کشور داسی رجوع به داسی شود (فرانسه) ( 1.