داس

معنی داس
(اِ)( 1) کاردی است چون کمان که بدان کشت دروند آهنی نیم دایره یا بیشتر با دستهء چوبین و دم تیز که گندم و جو و قصیل و جز آن بدان درو کنند افزاری که بدان غله درو کنند (برهان) آلت آهنین کژ که بدان کاه برند و کشت دروند و به تازیش منجل خوانند (شرفنامهء منیری) افزاری که بدان جو و گندم و علف دروند و آن کج کاردگونه ای است آلتی است آهنی که بدان کاه و زراعت را قطع کنند (غیاث) آنچه دخل را دروند (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) محصد محطب مقضاب (منتهی الارب) جاخشوک (فرهنگی اسدی نخجوانی) جاخسوک (برهان) بنگال منغال منجل مجره مخصال (منتهی الارب) : پیش تیغ تو روز صف دشمن هست چون پیش داس نوکرپارودکی یکی مرد با تیزداسی بزرگ سوی مرغزار اندر آید سترگفردوسی بیابان و آن مرد با تیزداس تر و خشک را زو دل اندر هراسفردوسی هر یک داسی بیاورند یتیمان برده به آتش درون و کرده بسوهان منوچهری حلق بگرفتش مانندهء نسناسی برنهادش بگلوگاه چنین داسیمنوچهری سوی او جست چو تیری سوی برجاسی با یکی داسی مانندهء الماسیمنوچهری زمانی بدین داس گندم درو بکن پاک پالیزم از خار و خواسدی کشتزار ایزد است این خلق و این تردست مرگ داس این کشت، ای برادر همچنین باشد سزا ناصرخسرو تو کشتمند جهانی ز داس مرگ بترس کنون که زردشدستی چو گندم نحسی ناصرخسرو گردون چو مرغزار و مه نو بر او چو داس گفتی و آفتاب همی بدرود گیامعزی چو رخ او نبود ماه و نشاید بودن کو بیک هفته چو داس است و دگر هفته چو طاس سوزنی گاو گردون هرگز اندر خرمن عمرت مباد تا مه نو کشتزار آسمان را هست داس سوزنی آتش سوزان و داس تیز را یک صفت باشد تر و خشک گیاهخاقانی چون بروید تخم محنتها کشد محنت داسش که سر بدرود بسخاقانی ماه نو با قدرت ار دندان کند هم باک نیست شاخ طوبی را فراغت باشد از دندان داس ظهیر فاریابی بدی مکن که در این کشتزار روز جزا به داس دهر همان بدروی که میکاری (از تاریخ گزیده) خرمن سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشتهء خویش آمد و هنگام درو حافظ بردست گرفتیم همه داس ز مقراض بر مزرعهء سبز سقرلاط گذشتیم نظام قاری (دیوان البسه ص 96 ) مخلب؛ داس بی دندانه مخلی؛ داس علف درو هلیکون؛ داس بی دندان مشذب، داس که بدان خشاوه کنند (منتهی الارب) داس رزبر (دهار) مصرم؛ داس خشاوه مشول؛ داس خرد || کج کاردگونهء آهنین که بدان درخت پیرایند یا شاخ از درخت افکنند و آن پهن تر از داس غلبه بود و خمیدگی آن نیز کمتر باشد( 2) دهره (اوبهی) سلاحی که بدان درخت و هیمه بُرند خاصه در مازندران دهره را گفته اند و آن سلاحی است مانند داس و دستهء درازی هم دارد و حربهء مردم گیلان است دهره و آن سلاحی است که مردم مازندران بدان درخت و هیمه برند (لغت محلی شوشتری نسخهء خطی) : در منزلی دیگدان می ساختند به داس احتیاج شد (انیس الطالبین نسخهء خطی) معضد؛ داس درخت بر (منتهی الارب ||) آلت تراشیدن سم اسب سم تراش : بداس آنچه بردارد از نعل او دگر اسب را نعل بستن توانمسعودسعد || استخوان ماهی را نیز گویند (برهان) استخوان برخی از ماهیان( 3) داز : هیچ رنگی به از سیاهی نیست داس ماهی چو پشت ماهی نیستنظامی || خس های سرتیزی که بر سر دانه های گندم و جوی است که در خوشه میباشد خارخوشه اخگل خارخوشهء گندم خاری که سر هر دانهء گندم و جو و جز آن باشد سوگ تژه تره (برهان) خس باریک که بر سر غلات هر دانهء خوشهء گندم و جو باشد داسه شعاع سنبل سفا شعاع : فلک سفله نحس گردد و سعد خوشهء عمر دانه دارد و داسمسعودسعد از سر خوشه ناگهش داس شکست در گلو کرد رگ گلوش را هر سر داس نشتری خاقانی عقرب مه دزدشان چشم فلک را بسحر داس سر سنبله در بصر انداختهخاقانی بشکند سنبله بپای چنانک داس در چشم اختر اندازدخاقانی کمتر از داس سرسنبله بود اسد چرخ بمیزان اسد خاقانی (چ سجادی ص 868 ||) نوعی از دام دام نخجیر (اوبهی) پادام نوعی از دام است که آن را پادام گویند و دام نخجیر هم هست (برهان) دام نخجیرگری (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی) : چو گوری بودم اندر مرغزاران ندیده دام و داس دامداران تو بودی بند و داس دامدارم نهادی دام و داست برگذارم فخرالدین اسعد (ویس و رامین) دو مخالف بخواند امت را چو دو صیاد صید را سوی داس ناصرخسرو هفت سالم در این خراس افکند در دو پایم کلید و داس افکندنظامی خاطوف؛ داس مانندی که بدان بندند و بدان آهو صید کنند (منتهی الارب ||) گیاهی است دوائی که به عربی آن را سداب خوانند (برهان (||) ص) تاس دغ داغ سرش داس است، بی مو است || بی گیاه (|| اِ) صاحب آنندراج ذیل لغت داس و دلوس گوید: هرچه از پس چیزی بود داس است و شعر ذیل را از فردوسی شاهد آرد : مرا رنج پیوسته داس آمده ست مرا رنج رفتن بکاس آمده ست اما ظاهراً معنی و شاهد آن بر اساسی نمی نماید || داس و دلوس، از اتباع است چون فلان و بهمان و خاش وخماش (از شرفنامهء منیری) رجوع به داس و دلوس در ردیف خود شود || داس مغز،( 4) پرده ای که دو نیم کرهء دماغی را از هم جدا Faucille (2) - Serpe (3) - Arete (4) - Faux du Cervean - ( میسازد و شکل داس دارد ( 1.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.