جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خورشید: (تعداد کل: 6)
خورشید
[خوَرْ / خُرْ] (اِ) (از: خور+ شید) خور مهر هور شمس شارق بیضاء شید (مهذب الاسماء) روز غزاله (یادداشت بخط مؤلف) ستاره ای که جاذبهء گرانشی آن اجرام منظومهء شمسی را بر مداراتشان نگاه میدارد نزدیکترین ثوابت است به زمین و با وجود عظمت نسبی آن نسبت به اجرام منظومهء...
خورشید
[خوَرْ / خُرْ] (اِخ) معشوقهء جمشید (ناظم الاطباء).
خورشید
[خُرْ] (اِخ) شهرکیست در سواحل فارس و در کنار خلیجی که نزدیک به یک فرسخ با دریا فاصله دارد و کشتیها بدانجا رفت و آمد میکنند و بازار بین سینیز و سیراف است.
خورشید
[خُرْ] (اِخ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در جنوب شوسهء مراغه به میانه این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 149 تن سکنه است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود و بزرک و شغل اهالی ( زراعت و...
خورشید
[خُرْ] (اِخ) (اسپهبد) آخرین امیر از سلسلهء بنی دابویه پسر دادمهر است او بسال 141 ه ق دستور داد تا همهء اعراب را که در طبرستان می زیستند حتی تمام ایرانیانی که به دین اسلام درآمده اند بکشند درنتیجه شورش سختی بر ضد عرب روی داد که عربان آن...