جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خنگ: (تعداد کل: 7)
خنگ
[خَ] (اِ) تباهی فساد || بدنفسی بدذاتی || محرومی (ناظم الاطباء).
خنگ
[خِ] (ص) سفید اشهب (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : یزیدبن مهلب بر اسبی خنگ نشسته بود و پیش صف اندر همی گشت (ترجمهء طبری بلعمی) یکی مادیان تیز بگذشت خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگفردوسی همان شب یکی کره ای زاد خنگ برش چون بر شیر و...
خنگ
[خُ] (اِ) گوشه زاویه || عاشقی سخت || عاشق زار بیخود (ناظم الاطباء).
خنگ
[خِ] (اِخ) دهی است از بخش ایزهء شهرستان اهواز آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ( راه مالرو است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6.
خنگ
[خَ] (اِخ) دهی است از دهستان القورات بخش حومهء شهرستان بیرجند با 924 تن سکنه آب آن از قنات و محصول آن غلات و ( زعفران و میوهء باغ است شغل اهالی زراعت و راه مالرو (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.
خنگ
[خُ] (اِخ) دهی است از دهستان کمهروکاکان بخش اردکان شهرستان شیراز آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و ( شغل اهالی زراعت و راه مالرو (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.
خنگ
[خُ] (اِخ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون دارای 118 تن سکنه آب آن از چشمه و محصول ( آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.