خنگ

معنی خنگ
[خِ] (ص) سفید اشهب (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : یزیدبن مهلب بر اسبی خنگ نشسته بود و پیش صف اندر همی گشت (ترجمهء طبری بلعمی) یکی مادیان تیز بگذشت خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگفردوسی همان شب یکی کره ای زاد خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگفردوسی دو تن برگذشتند پویان براه یکی بارهء خنگ و دیگر سیاهفردوسی ز دریا برآمد یکی اسب خنگفردوسی و از اسبان خنگ آن به که پس سر و ناصیه و پا و شکم و خایه و دم و چشمها همه سیاه بود (نوروزنامه) آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند خاقانی شبانه آن مرد مرغزاری دید در بهشت و اسبی در آن مرغزار و چهارصد کره همه خنگ (تذکره الاولیاء عطار ||) خاکستری (ناظم الاطباء ||) بلید خرف دیرفهم گنگ کندذهن (یادداشت بخط مؤلف (||) اِ) گیاه بارهنگ بوتهء بارهنگ (یادداشت بخط مؤلف) - برگ خنگ؛ برگ بارهنگ برگ بارتنگ (یادداشت بخط مؤلف ||) لباس سفید || زه کمان || اسب خاکستری موی سفید (ناظم الاطباء) اسبی که سپیدی بر او غلبه دارد (یادداشت بخط مؤلف) : آب آموی از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همیرودکی مردی همی آمد سوار بر خنگی و جامه های سفید پوشیده (ترجمهء طبری بلعمی) بمغز اندر افتد ترنگاترنگ هوا پر کند نالهء بور و خنگفردوسی وز آخور ببرده ست خنگ و سیاه که بد بارهء نامبردار شاهفردوسی از آن ابرش و بور و خنگ و سیاه که دیده ست هرگز ز آهن سپاهفردوسی چه مرکبی است بزیر تو آن مبارک خنگ که نگذرد بگه تاختن از او طیارفرخی فرودآمد از پشت پیل و نشست بر آن پیلتن خنگ دریاگذارفرخی بسا پشته هایی که تو دست دادی به نعل سم ادهم و خنگ اشقرفرخی روز بزم از بخش مال و روز رزم از نعل خنگ روی دریا کوه روی کوه چون دریا کند منوچهری شهنشه از سراپرده درآمد بپشت خنگ گرگانی برآمد(ویس و رامین) زمین پاک جنبان از آشوب شور زمان خیره از نعرهء خنگ و بور اسدی (گرشاسب نامه) آتش و آب و باد و خاک شده ابرش و خنگ و بور و جم زیور مسعودسعد گهی مانند خنگی لگام از سر فروکنده شده تازنده اندر مرغزار خرم و خضرا مسعودسعد دلاورترین اسبان کمیت است و بانیروتر و نیکوخوتر خنگ (نوروزنامه) گویی از بهر حرمت علم است اینهمه طمطراق و خنگ و سمندسنائی بختی که سیاه داشت در زین خنگیش بزیر ران ببینمخاقانی خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه ست نعل بها زیبدش بهای صفاهانخاقانی خنگ تو روان چو کشتی نوحخاقانی نه کس بر چنین خنگ ختلی نشست نه مرغی چنین آید آسان بدستنظامی کجا گام زد خنگ پدرام او زمین یافت سرسبزی از کام اونظامی بزیر خسرو از برف درم ریز نقاب نقره بسته خنگ شبدیزنظامی چونکه جعفر رفت سوی قلعه ای قلعه نزد کام خنگش جرعه ایمولوی - خنگ چرخ؛ فلک کنایه از دهر : اگر ابلق دهر در زین کشی وگر خنگ چرخت جنیبت کشد شرف الدین علی یزدی - خنگ راهوار؛ اسب تیزرو (ناظم الاطباء) - خنگ زر؛ آفتاب (ناظم الاطباء) - خنگ زرین؛ کنایه از روز (یادداشت بخط مؤلف) : شب و روز بر وی چو دو موج بار یکی موج از او زرد و دیگر چو قار یکی از بر خنگ زرین جناغ یکی بر نوندی سیه تر ز زاغ اسدی (گرشاسبنامه) - خنگ شب آهنگ؛ ماه (ناظم الاطباء) : داده فراخی نفس تنگ را نعل زده خنگ شب آهنگ رانظامی|| - صبح صادق (ناظم الاطباء) - خنگ عاج؛ کنایه از تخت عاج است : نشسته جهاندار بر خنگ عاج ز زر و ز یاقوت بر سرش تاجفردوسی - خنگ فلک؛ فلک چرخ گردون : راهی که در او خنگ فلک لنگ شدی از وسعت او دل جهان تنگ شدی در خدمت وصل تو روا داشتمی هر گام مرا هزار فرسنگ شدیخاقانی - سبزخنگ؛ اسب چون بسیاهی و سبزی مایل باشد (از غیاث اللغات) اشهب اخضر (ربنجنی): فرس اشهب؛ سبزخنگ (منتهی الارب) اشهب الفحل؛ بچهء سبزخنگ آورد گشن (منتهی الارب ||) - فلک : منه دل برین سبزخنگ شموس که هست اژدهایی به رخ چون عروس نظامی مه جلوه می نماید بر سبزخنگ ( گردون تا او بسر درآید بر رخش پا بگردانحافظ - سرخ خنگ؛ اسب دورنگ که بسرخی مایل باشد (انجمن آرای ناصری)( 1 اشهب اشقر (ربنجنی) - سیاه خنگ؛ اسب دورنگ که بسیاهی مایل باشد (یادداشت بخط مؤلف) اشهب ادهم (ربنجنی) - نقره خنگ؛ اسب چون سپید خالص باشد سپید براق (غیاث اللغات) (یادداشت بخط مؤلف) : وین تاختن شب از پس روز چون از پس نقره خنگ ادهمناصرخسرو عیسی که نقره خنگ سپهر است مرکبش ز او هیچ کم نشد که بران لاشه خر نشست سیدحسن غزنوی یعنی آن نقره خنگ او از برق بر جهان خرمن زر افشانده ستخاقانی ( 1) - در انجمن آرای ناصری آمده است: در سرخ خنگ گاهی یک خاء را حذف کنند سرخنگ خوانند.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.