جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خلیع: (تعداد کل: 3)
خلیع
[خَ] (ع ص) آن کودکی که اهل او او را از خانه بیرون رانده اند ج، خُلَعاء منه: غلام خلیع( 1 ||) آنکه عاجز گردانیده باشد اهل بعد « هذا ابنی قد خلعته » خود را بجنایت (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ( 1) - در جاهلیت...
خلیع
[خَ] (ع ص، اِ) صیاد || غول || گرگ || تیر قمار که داو آن نیاید || قمارباز گروبندنده || جامهء کهنه || کودک کثیرالجنایت و شرور (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد ||) ابله (ناظم الاطباء).
خلیع
[خَ] (اِخ) حسین بن ضحاک بن یاسر رجوع به ابن ضحاک درین لغت نامه و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 295 شود.