جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خرقه: (تعداد کل: 7)
خرقه
[خَ قَ] (ع مص) گذرانیدن تیر از شکار || ریزه کاری کردن در انداختن تیر || به آهستگی تیر انداختن (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب).
خرقه
[خَ قَ] (ع اِمص) گولی و نادانی (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خرقه
[خَ رِ قَ] (ع ص) مؤنث خَرِق || زن خجل و شرمنده و هراسان (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خرقه
[خِ قَ] (ع اِ) گلهء ملخ (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ج، خِرَق || جعبه ای که بطانهء آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد (از ناظم الاطباء) قسمی جامهء زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد (یادداشت بخط مؤلف) - خرقهء...
خرقه
[خِ قَ] (اِخ) نام اسب اسودبن قرده و اسب معتب غنویست (از منتهی الارب).
خرقه
[خِ قَ] (اِخ) ابن شعاب نام شاعری است که شعاب مادر وی و پدرش نُباته بوده است (از منتهی الارب).
خرقه
[خِ قَ] (اِخ) ابن نباته رجوع به خرقه بن شعاب شود.