خرقه

معنی خرقه
[خِ قَ] (ع اِ) گلهء ملخ (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ج، خِرَق || جعبه ای که بطانهء آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد (از ناظم الاطباء) قسمی جامهء زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد (یادداشت بخط مؤلف) - خرقهء ترمه؛ خرقه ای که جنس آن از ترمه باشد (یادداشت مؤلف) - خرقهء خز؛ هرگاه آستر جبه از پوست خز باشد بنام خرقهء خز است (یادداشت بخط مؤلف) - خرقهء سنجاب؛ هرگاه آستر جبه از پوست سنجاب باشد آنرا خرقهء سنجاب می نامند (یادداشت بخط مؤلف ||) جامهء پارینه و کهنه پاره دوخته (از ناظم الاطباء) پاره جامه (دهار) : کهن خرقهء خویش پیراستن سعدی (گلستان) اتفاقاً اول کس که درآمد گدایی بود همه عمر او لقمه اندوخته و خرقه دوخته (گلستان سعدی||) هر جامه یا لباسی که از پیش گریبان چاک باشد (ناظم الاطباء) : کنون آن بخون اندرون غرقه گشت کفن بر تن پاک او خرقه گشتفردوسی زیرا بخاک و خاره دهد خرقه آفتاب هرک آفتاب دید چنین اعتبار کرد خاقانی طمع را خرقه بر خواهم کشیدن رعونت را قبا خواهم دریدننظامی ندرّد چو گل خرقه از دست خار که خون در دل افتاده خندد چو نار سعدی (بوستان ||) پاره ای از جامه (ناظم الاطباء) رگو کهنه لَتَه پینه (یادداشت بخط مؤلف) ج، خِرَق: با خرقه ای بدان آغشته کنند و حمول سازند یعنی بمجری نشستن بردارند (ذخیرهء خوارزمشاهی) و پیل و کندس و جندبیدستر بکوبند نرم در خرقه بندند و ببویانند تا عطسه آرد (ذخیرهء خوارزمشاهی) خاصه که بیشتر مردمان قارورهء پلید و ناشسته و اندر خرقهء پلید و درشت عرضه کنند (ذخیرهء خوارزمشاهی) چون بار بنهاد او را [ مریم را ]در خرقه ای بپیچید (ابوالفتوح رازی) خضر ارچه حاضر است نیارد نهاد دست بر خرقه های او که ز نور آفریده اندخاقانی خرقه شد از حسام ملمع نمای شاه گاهی نسیج آتش و گه پرنیان آب خاقانی خرقه ای بر ریش خر چفسیده سخت چونکه خواهی برکنی زو لخت لخت مولوی (مثنوی) درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و خرقه بر خرقه می دوخت (گلستان) مغربت چیست دواج شب تار و مشرق جیب خرقه ست سر از جیب خرافات برآر نظام قاری - خرقه الحائض؛ پارچه ای که زن حائض بخود گیرد (ناظم الاطباء) رگوی زن حائض (یادداشت بخط مؤلف ||) جبهء مخصوص درویشان (ناظم الاطباء) : ای برادر بحذر باش ز خرقه بمیانْشان زآنکه این قوم یکی بحر بی آرام و قرارند ناصرخسرو اینکه تو بینی بزیر خرقه خزیده کهنه حریفی است شمع جمع حریفان خاقانی اشک من در رقص و دل در حال و ناله در سماع من دریده خرقهء صبر و فغان آورده ام خاقانی (دیوان عبدالرسولی ص 260 ) نعره برآورد و بمیخانه شد خرقه بخم درزد و زنار بستعطار عشق از این بسیار کرده ست و کند خرقه را زنار کرده ست و کند عطار (منطق الطیر) مردی سلیم خدای ترس بوده و ارباب خرقه را نیک بنظر اعزاز نگریستی (جهانگشای جوینی) یاران ارادت من در حق وی خلاف عادت دیدند یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد که این حرکت مناسب سیرت خردمندان نکردی خرقهء مشایخ به چنین مطربی دادن (گلستان) گفت ای فرزند خرقهء درویشان جامهء رضاست (گلستان) پارسا بین که خرقه در بر کرد جامهء کعبه را جل خر کردسعدی (گلستان) برو زآن مقام شنیعش بیار که در شرع نهی است و در خرقه عار سعدی خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر بیخبر است عاقل از لذت عیش بیهشان سعدی خرقه پوش و بترک عادت کوش ورنه خمار باش و خرقه مپوشاوحدی خدا زآن خرقه بیزار است صد بار که صد بت باشدش در آستینیحافظ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد حافظ طریقهء خواجهء ما این بود که در لقمه و خرقه احتیاط بسیار می کردند (انیس الطالبین) خرقه را ساقی زیارت کن بجو برد یمن نیست هم کم زردگی و ریشه سنجاق را نظام قاری می بخور منبر بسوزان آتش اندر خرقه زن ساکن میخانه باش و مردم آزاری مکن همای اصفهانی اگر از خرقه کس درویش بودی رئیس خرقه پوشان میش بودی؟ ای خوشا خرقه و خوشا کشکول؟ خرقه در نزد صوفیان: عزالدین محمودبن علی کاشانی آرد: ازجمله رسوم موضوعهء صوفیان یکی الباس خرقه است در تغییر لباس معهود که مشایخ در بدایت تصرف در احوال مریدان آنرا مستحسن داشته اند و در سنت آنرا سندی نیافته الا حدیث ام خالد که روایت است از رسول صلی اللهعلیه که وقتی جامه ای چند همه ،« من ترون اکسو هذه » بحضرت او آوردند و در میان گلیمی بوده سیاه کوچک آنرا برداشت و روی بجماعت کرد و گفت و دو بار « ابلی هذا و اخلقی » ام خالد را حاضر کردند آن گلیم را در وی پوشاند و گفت « ایتونی بام خالد » خاموش ماندند فرمود که بازگفت و بر آن گلیم علمی چند بود زرد و سرخ در آنجا نگاه می کرد و می گفت یا ام خالد هذا سناء، و سنا بزبان حبشه نیکو باشد و تمسک بدین حدیث در تصحیح الباس خرقه بر وصفی و بر هیئتی که رسم متصوفه است بعید است و مع هذا اگرچه از سنت آنرا سندی صریح نیست ولیکن چون متضمن فوائد است و مزاحم سنتی نه مختار و مستحسن بود چه اتباع مصالح طریقی مشروع است و از این جانب که پیش مالک مصالح مرسله که آنرا از سنت شاهدی نبود معتبر است و ازجمله فوائد آن یکی تغییر عادتست و فطام از مألوفات طبیعی و حظوظ نفسانی چه نفس را همچنانک در مطمومات و مشروبات و منکوحات شربی و لذتی هست در ملبوسات نیز حظی و شربی هست و هر لباس که پوشیدن آن نفس را عادت گشت و بر هیئتی مخصوص از آن قرار گرفت بی شک او را در آنجا حظی بود و از وی حلاوتی باشد پس تغییر لباس صورت تغییر عادت بود و تغییر عین عبادت و از اینجاست و چون تغییر عادت در لباس پدید آید تعدی و سرایت آن بدیگر عادت متوقع بود فائدهء دیگر دفع « بعثت لرفع العادات » حدیث مجالست اقران السوء و شیاطین الانس است که بمجانست صورت و مشابهت هیئت بصحبت یکدیگر مایل باشند پس هرگاه که مخالفتی بتغییر لباس و تبدیل هیئت در ظاهر مرید پیدا شود اقران و اخدان او که برابطهء طبیعت و واسطهء حظوظ نفس بصحبت او مایل باشند از وی مفارقت کنند چه خرقه ظل ولایت شیخ است که بر وجود مرید افتد و شیطان از ظل اهل ولایت برمد چنانک در و مرید را همچنانکه صحبت اخیار واجب است رنگ ایشان بگیرد مجانبت و مفارقت « ان الشیطان لیفر من ظل عمر » حدیث است اشرار در مقدمهء آن شرط است تا قبول صحبت اخیار پدید آید بر مثال جامه ای که آلودهء دسومت بود بی شک دسومت رنگ نپذیرد الا بعد از ازالت آن فایدهء دیگر اظهار تصرف شیخ است در باطن مرید بسبب تصرف در ظاهر او چه تصرف ظاهر علامت تصرف باطن است، تا اول باطن مرید قابل تصرف ولایت شیخ نگردد و او را کامل مکمل نشناسد بظاهر منقاد و مستسلم او نشود و ناصیهء اختیار خود در دست تصرف او ننهد و اخذ نواحی مریدان صورت این معنی است فایدهء دیگر بشارت مرید است بقبول حق تعالی مر او را، چه الباس خرقه علامت قبول شیخ است مرید را و قبول شیخ امارت قبول حق پس مرید بواسطهء خرقه پوشیدن از دست شیخ صاحب ولایت بداند که حق تعالی او را تبرک کرده است و تألیف و اجتماع او با شیخ برابطهء صدق ارادت و حسن قبول آینه یی گردد او را که در وی صورت سر سابقت و حسن خاتمت خود مشاهده کند، چه تألیف اشباح نتیجهء تعارف ارواح الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر » است و تعارف علامت جنسیت و معیت در عالم غیب چنانکه در خبر است و همچنین خرقه پوشیدن از دست شیخ صاحب فِراست صورت سر ارادت مرید با شیخ و محبت شیخ است با مرید و « منها اختلف جمله احوال سنیه نتایج ازدواج بین این دو معنی است خرقه بر دو نوع است: خرقهء ارادت و خرقهء تبرک، خرقهء ارادت آن است که چون شیخ بنفوذ نور بصیرت و حسن فراست در باطن احوال مرید نگرد و در او آثار حسن سابقت تفرس کند و صدق ارادت او در طلب حق مشاهدت نماید وی را خرقه پوشاند تا مبشر او گردد بحسن عنایت الهی در حق او و دیدهء دلش به استنشاق نسیم هدایت ربانی که خرقهء متحمل آن بود روشن گردد همچنانکه دیدهء یعقوب از نسیم قمیص یوسف بینا گشت و اما خرقهء تبرک آن است که کسی بر سبیل حسن الظن و نیت تبرک بخرقهء مشایخ آن را طلب دارد و این چنین طالب بشرایط اهل ارادت و انسلاخ از ارادت خود با ارادت شیخ مُطالب نبوده، و وصیت آن مرید بدو چیز کنند: یکی ملازمت احکام شریعت، دوم مخالطت اهل طریقت، چه ممکن بود که بمخالطت ایشان جنسیتی دیگر حاصل کند و قابل خرقه ارادت گردد، پس خرقهء ارادت ممنوع بود الا از اهل ارادت و ارباب صدق عزیمت و خرقهء تبرک مبذول باشد در حق هرکه با مشایخ حسن الظنی دارد و بعضی بر این دو خرقهء ولایت زیاده کرده اند و آن آن است که چون شیخ در مرید آثار ولایت و علامت وصول بدرجهء تکمیل و تربیت مشاهده کند و خواهد او را بنیابت و خلافت خود نصب کرده و بطرفی فرستد و او را در تصرف و تربیت خلق مأذون گرداند وی را خلعت ولایت و تشریف عنایت خود پوشاند تا مدد نفاذ امر او موجب سرعت مطاوعت خلق گردد خرقهء ملون: اختیار خرقهء ملون بجهت صلاحیت قبول اوساخ و تفریغ خاطر اهل معاملات و مراقبات از اهتمام بمحافظت جامهء سپید و اشتغال بغسل آن ازجمله مستحسنات نزدیک صوفیان این استحباب « خیر ثیابکم البیض » مشایخ است، چه سنت به استحباب جامهء سپید وارد است چنانکه در خبر است مطلقاً فی نفس الامر ثابت است و اما بنسبت با طایفه یی که اوقات ایشان مستغرق طاعت بود و ساعات موزع بر اوراد و ایشان را بنفس خود مباشرت، غسل و تنظیف جامهء سپید باید و اشتغال بدان ایشان را از محافظت اوقات و ملازمت اوراد شاغل گردد جامهء ملون بهتر بود چه بی شک فضیلت نوافل از فضیلت خیراللباس بیشتر بود و هرگاه که مباشرت فاضل مستلزم ترک افضل بود ترک آن فضیلت فضیلت بود و لون ازرق اختیار متصوفه است با آنکه لون سیاه در قبول اوساخ از ارزاق تمامتر و ممکن است که به سبب آن بود که واضع این رسم را یا دیگر را ازجمله مقتدایان طریقت به اتفاق لون ازرق دست داده باشد و دیگران بر سبیل ارادت و تبرک بدو تشبه نموده خلف از سلف تلقی کرده و رسمی مستمر گشته، و طایفه یی از متصوفه در اسباب اختیار ملون و انواع آن بتکلیف وجود انگیخته اند از ایشان بعضی گفته اند که متصوفه لباس برنگی پوشند که مناسب حال ایشان بود و رنگ سیاه مناسب حال کسی است که در ظلمات صفات نفس منغمر و منعمس بود و سرادقات آن بر او مشتمل و محیط، و حال و اهل ارادت نه چنین است، چه برکت و پرتو نور ارادت و طلب حق که در نهاد ایشانست بعضی از ظلمت وجود مندفع بود پس جامهء سیاه مناسب حال نباشد و چون هنوز از ظلمات صفات نفوس بکلی خلاص نیافته باشند و بصفای مطلق نپیوسته جامهء سپید نیز مناسب حال ایشان نبود بلکه لایق حال ایشان جامهء ازرق باشد چه زرقت رنگی است مرکب از اخلاط و امتزاج نور و ظلمت و صفا و کدورت، و صورت این معنی در شعلهء شمع مشاهدت توان کرد چه شعله را دو طرف است یکی نور محض دوم ظلمت صرف و بین الطرفین که ملتقای نور و ظلمت است و محل امتزاج هر دو برنگ زرقت نماید و جامهء سپید لایق حال مشایخ است که بکلی از کدورت صفات نفس خلاص یافته باشند و این وجوه و امثال آن اگرچه قریب اند ولکن بتکلف آمیخته اند و بتعسف انگیخته و تقید بدان فضیلتی زیادت ندارد چه اهل این طریق سه فریق اند: فریق اول: مبتدیان و حال ایشان ترک اختیار بود با شیخ و ایشان را بخود هیچ چیز از ملابس و مآکل و غیر آن جایز نه الا به ارادت شیخ فریق دوم: متوسطان و حال ایشان ترک اختیار بود با حق و ایشان را در لباسی مخصوص اختیار نه هر چیز که مقتضای وقت بود ایشان بحکم آن بروند فریق سوم: منتهیان و ایشان به اختیار حق مختار بود و مرید حقیقی چون زمام اختیار بدست تصرف شیخی کامل صاحب بصیرت سپارد و منقاد و متسلم او گردد شیخ او را از عادات طبیعی و مألوفات نفسانی فطام فرماید و در جمله امور دینی و دنیوی او تصرف کند پس اگر بیند که او را در لباس مخصوصی شربی و لذتی هست او را از آن بیرون آورد و لباسی دیگر پوشاند مثلًا اگر بیند که میل او به جامهء فاخر و ناعم است، وی را خشن پوشاند و اگر بیند که او را در لباس خشن رغبتی هست بجهت ریائی یا رعونتی وی را لباس ناعم پوشاند و علی هذا در الوان و هیآت لباس اگر بیند که میل برنگی مخصوص دارد او را از آن منع فرماید و همچنین در جملهء احوال او پس اختیار الوان و هیئت لباس مرید بنظر شیخ تعلق دارد و نظر شیخ بمصلحت وقت و چون چنین بود مخصوص نباشد بسیاه و ازرق و سپید و غیر آن چه شاید که شیخ مرید را در اوقات مختلفه بلباس مختلف فرماید در هر وقتی لباس که صلاح حال او در آن بود و بعضی از مشایخ بوده اند که مریدان را بتغییر لباس نفرموده اند و هم بر آن کسوت و هیئت که داشته به ملازمت ترغیب نموده و نظرشان بر اخفاء حال و ترک اظهار بوده و مشایخ بر مثال طبیبان اند و امراض مریدان مختلف هرکی بنوعی که دانسته اند و صلاح در آن دیده معالجت کرده، پس جمله تصرفات ایشان مبنی بر صواب و صلاح بود و منبی از طریق نجاح و فلاح (مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه چ همایی چ 2 صص 147 (153 -.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.