جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حکمه: (تعداد کل: 4)
حکمه
[حِ مَ] (ع اِ) رجوع به حکمت شود.
حکمه
[حَ کَ مَ] (ع اِ) کام لگام که در آن افسار باشد. (منتهی الارب). حلقهء آهنی که بر دهنهء لجام اسب کنند. کام. دهانه. حلقهء لگام. (از مهذب الاسماء). حلقهء لگام زیرین. احکام؛ حکمه بر سر اسب کردن. (تاج المصادر بیهقی). || پیش روی آدمی. || شأن آدمی و امر...
حکمه
[حَ مَ] (ع مص) لگام به دهن اسب کردن. || بازداشتن از کاری. (تاج المصادر بیهقی). || بازگشتن. رجوع.
حکمه
[حَ کَ مَ] (اِخ) نام هازل و دلقک ولیدبن عبدالملک.