حکمه
[حَ کَ مَ] (ع اِ) کام لگام که در آن افسار باشد. (منتهی الارب). حلقهء آهنی که بر دهنهء لجام اسب کنند. کام. دهانه. حلقهء لگام. (از مهذب الاسماء). حلقهء لگام زیرین. احکام؛ حکمه بر سر اسب کردن. (تاج المصادر بیهقی). || پیش روی آدمی. || شأن آدمی و امر وی. || زنخ گوسفند. پوز. پوزه. پتفوز گوسبند. || قدرت و منزلت. || سورهء محکم غیر منسوخ از قرآن.