[حَ] (ع اِ) تبخاله. (منتهی الارب). دانه ها و بثوراتی که هنگام تب کردن آدمی بر لبان وی ظاهر میگردد. (از اقرب الموارد).
[حَ] (ع اِ) دواها که آنرا به آب سایند. (آنندراج).
[حَلْءْ] (ع مص) بتازیانه زدن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). || بر زمین افکندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || پوست بازکردن. (تاج المصادر بیهقی). دانه و تبخاله درآوردن هنگام تب. (از اقرب الموارد). دور کردن چرک و بازکردن پوست تنگ بالای آن. (منتهی الارب). || دادن و عطا کردن. ||...