جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حجاب: (تعداد کل: 5)
حجاب
[حِ] (ع مص) در پرده کردن. حجب. || بازداشتن از درآمدن. (منتهی الارب). بازداشتن. (دهار) (زوزنی). || روگیری. عفاف. حیا. شرم کردن :
مرا بعرض تمنا حجاب نگذارد
و گر خموش شوم اضطراب نگذارد.
شجاعی کاشی.
اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی
چنین که می کنی از مردمان حجاب اینجا.
صائب (از آنندراج).
-حجاب نبودن دعائی...
مرا بعرض تمنا حجاب نگذارد
و گر خموش شوم اضطراب نگذارد.
شجاعی کاشی.
اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی
چنین که می کنی از مردمان حجاب اینجا.
صائب (از آنندراج).
-حجاب نبودن دعائی...
حجاب
[حُجْ جا] (ع اِ) حاجب. حاجبان. پرده داران. چوبداران. خرم باشان. سادنان. بوابان. حدّادان. دربانان. آذنان. آنانکه مردمان را بازدارند. این کلمه در تاریخ بیهقی بسیار آمده است : و آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدائی بشبه وزیر و حجاب...
حجاب
[حُجْ جا] (اِخ) دخت عبدالله شیخهء صالحه، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 ه . ق. درگذشت. (درر الکامنه ج2 ص6).
حجاب
[حِ] (اِخ) کوهی است عظیم سوای کوه قاف. (منتهی الارب).