جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جریب: (تعداد کل: 7)
جریب
[جَ] (ع اِ) مقدار معلوم از موزون و زمین. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). از موزون مقدار چهار قفیز باشد و قفیز هشت مکوک و مکوک سه کیلچه و کیلچه یک من و هفت ثمن من. (از منتهی الارب). پیمانه ای است که بقدر چهار قفیز میگیرد. (شرح قاموس)....
جریب
[جَ / جِ] (ع اِ) ممال جراب در شعر چون کتیب و حسیب و جز اینها.
جریب
[جَ] (اِخ) نام رودی است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام وادی بزرگی است که به بطن الرمه از سرزمین نجد سرازیر میشود. اصمعی در جایی که از نجد الرمه توصیف میکند میگوید فضایی است که در آن وادیهای فراوانی است و عرب بیت زیر را از لسان الرمه نقل...
جریب
[جُ رَ] (اِخ) دهی است به هجز. (منتهی الارب). دیهی از دیه های هجر. (از معجم البلدان) (از تاج العروس).
جریب
[جُ رَ] (اِخ) وادیی است به یمن. (منتهی الارب) (از تاج العروس). وادیی است در زبید یمن. (از معجم البلدان).
جریب
[جُ رَ] (اِخ) نام جد جد محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن اسماعیل زاهد است. (منتهی الارب). وی ملقب به کلایی بلخی بود و پس از سال 420 ه . ق. بحج رفت و از روات بود. (از تاج العروس).
جریب
[جُ رَ] (اِخ) ابن سعد از قبیلهء هذیل است. (منتهی الارب). وی پدر قبیله ای است و نسبت به وی برخلاف جربی است. (از تاج العروس).