جریب

معنی جریب
[جَ] (ع اِ) مقدار معلوم از موزون و زمین. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). از موزون مقدار چهار قفیز باشد و قفیز هشت مکوک و مکوک سه کیلچه و کیلچه یک من و هفت ثمن من. (از منتهی الارب). پیمانه ای است که بقدر چهار قفیز میگیرد. (شرح قاموس). کیله ای است چهار برابر قفیز. (رسالهء اوزان و مقادیر). پیمانهء غله است که معادل دوازده صاع باشد. (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات) (آنندراج). ابن سیده گوید: پیمانه ای است برابر چهار قفیز و بعضی گویند: مقدار آن در بلاد مختلف همچون رطل و مد و ذراع و امثال آن تفاوت دارد. (از تاج العروس). وزن جریب به اختلاف بلدان اختلاف پیدا میکند و معروف آن است که برابر چهار قفیز است و قفیز هشت مکوک و مکوک سه کیلچه و کیلچه یکمن و هفت ثمن من و آن 6( 1صد و یازده کیلو و دویست وسی وشش گرم و دو سوم گرم است. (از متن اللغه). ج، اَجربَه جرِبان. (از متن اللغه) (از منتهی الارب). جوالیقی آرد: جریب مستعمل در زمین معرب است و محشی کتاب المعرب گوید: از مادهء جریب در لسان چنین برمی آید که اصل معنی آن پیمانه ای است معروف از طعام و اطلاق آن بر زمین به این اعتبار است که بمقدار پیمانه مزبور میتوان در آن کشت کرد و ظاهراً اصل کلمه عربی است نه معرب. (از المعرب جوالیقی ص111 و حاشیهء همان صفحه). اظهار نظر محشی دربارهء عربی بودن کلمه مبتنی بر تعصب بی دلیلی است. چنانکه معرب بودن کلمه را علاوه بر تصریح جوالیقی مآخذ معتبر ذیل نیر تأیید میکند. گریو. (ملخص اللغات حسن خطیب). گری. (مهذب الاسماء نسخهء خطی) (السامی فی الاسامی). معرب گری بفتح کاف فارسی به معنی پیمانه است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). در خراسان 20 قفیز و در بعضی جاهای نیشابور 25 من بوده. (یادداشت مؤلف). || از زمین یکصد و چهل و چهارگز باشد. (منتهی الارب). و [ از زمین ] چهار قفیز است و قفیز، یکصد وچهل و چهار گز است. (آنندراج از منتخب). مأخوذ از تازی، مقداری از زمین مزروع که معادل هزار ذرع باشد حاصل ضرب پنج در دویست و مردم تهران ششصد و هفتاد و پنج ذرع زمین مزروع را یک جریب گویند یعنی حاصل ضرب پانزده در چهل و پنج. (ناظم الاطباء). معرب گری. در لهجهء طبرستان گری گویند و جریب در مساحت و زمین مقداری است که وزن یک جریب از بذر را در آن کشت توان کرد. ازهری گوید: مقداری است معلوم از ذراع ومساحت و مقدار آن در اصفهان و آباده هزار مترمربع و در گیلان ده هزار مترمربع و در بعض نقاط دیگر 1066 مترمربع را جریب گویند. و نیز جریب را در بعض نقاط به ده قفیز و هر قفیز را به چهار چارک و چارک را به ده نی یا نیزه قسمت کنند. (از یادداشت مؤلف). بنابراین جریب به معنی زمینی است که مساحت آن به اندازهء کشت یک جریب موزون از بذر باشد و همچنان که جریب از موزون به اختلاف بلاد و زمانها اختلاف وزن دارد همان طور مساحت جریب از زمین مختلف باشد. و مقدار آن به گفتهء مؤلف متن اللغه ده قفیز و هر قفیز ده عشیر باشد. و آن مضروب اشل است در نفس آن و اشل شصت ذراع هاشمی یعنی هشتاد ذراع و بقولی ذراع شرعی است و بنابر قول اول مساحت جریب، هزار و چهارصد و هفتاد و چهارمتر و پنجاه و شش سانتیمتر مربع است و بنا بقول دوم دو هزار و سیصد و چهارمتر است. (از متن اللغه). نزد محاسبان و فقیهان مقداری است معین از زمین و آن حاصل ضرب شصت ذراع در شصت ذراع است که سه هزار و ششصد ذراع سطحی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). صاحب نفائس الفنون آرد: آلات مشهور مساحت پیش ارباب این صناعت سه است: ذراع، قصبه، امثل(1) و ذراع سه قسم است یکی ذراع ید که آن را قایم نیز خوانند و آن شش قبضه است بقبضه معتدل که هر قبضه بعرض چهار انگشت باشد از انگشتان معتدل و عرض هر اصبعی (انگشتی) شش عرض شعیری باشد معتدل و هر شعیری شش موی باشد از ذنب (دم) اسب بر وزن. دوم ذراع هاشمی که آن ذراعی و ثلث باشد از ذراع الید و هشت قبضه از قبضات مذکور سوم ذراع الجدید که آن بیست و هفت انگشت باشد از انگشتان معتدل. و قصبه که آن را باب نیز خوانند و [ آن ] بذراع الید هشت ذراع باشد و بذراع هاشمی شش و بذراع جدید هفت و سبعی. و امثل ریسمانی(2) باشد که طول آن بذراع الید هشتاد ذراع باشد. و مضروب قصبه را در نفس خود عشیر خوانند و ده مثل عشیر را قفیز و ده مثل قفیز را جریب. پس مضروب امثل در نفس خود جریب باشد و در قصبه قفیز و در ذراع عشیر و دو ثلث عشیر و در همه این اعتبار توان کرد. (از نفایس الفنون). و در تاریخ قم چنین آمده: و چون زمینی را یابند که مساحت آن بذراع هاشمی سه هزار و ششصد گز هست بدانند که آن یک جریب است و جریبی عبارت از ده قفیز است. و قفیزی سیصد و شصت گز و قفیزی عبارت از ده عشیر است و عشیری 36 گز است پس معلوم شد که جریبی عبارت از صد عشیر است. (از تاریخ قم ص109) :
هیزم خواهم همی دو امنه ز جودت
چون دو جریب و دو خم سیکی چون خون.
بوالمؤید (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| یک جفت زمین. (دهار). || کشت زار. || رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه).
(1) - کلمه امثل در متونی که در دسترس ما بود بدین معنی نیامده است و گمان می رود غلط چاپی و بجای اشل امثل چاپ شده است.
(2) - رجوع به پاورقی قبل شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.