جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جبل: (تعداد کل: 16)
جبل
[جَ] (ع مص) آفریدن خدا کس را. (از منتهی الارب). آفریدن. خلق کردن. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد). || مجبول و مجبور ساختن. (از منتهی الارب) (آنندراج). چیزی را فطری و طبیعی کسی ساختن، یقال «جبله الله علی الکرم»؛ ای فطره علیه. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). ||...
جبل
[جِ] (ع ص، اِ) بسیار. (از قطر المحیط) (آنندراج). مال جبل؛ یعنی مال بسیار. (منتهی الارب). || جماعت مردم. (از قطر المحیط).
جبل
[جَ بِ] (ع ص، اِ) تیر درشت تراش. (منتهی الارب) (قطر المحیط). هر چیز درشت سطبر. (از منتهی الارب). هر چیز درشت و خشک. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || پیکان از آهن نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
جبل
[جُ] (ع اِ) درخت خشک. || جماعت مردم. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج).
جبل
[جُ بُ] (ع اِ) درخت خشک. || جماعت مردم. (منتهی الارب) (آنندراج).
جبل
[جُ بُل ل] (ع اِ) درخت خشک. (منتهی الارب). || جماعت مردم. (منتهی الارب) (از قطر المحیط).
جبل
[جِ بِل ل] (ع اِ) جماعت مردم. (از قطر المحیط) (منتهی الارب). || آفریدگان. (ترجمان علامه جرجانی).
جبل
[جَ بَ] (ع اِ) کوه، کوچک باشد یا کلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کوه. (ترجمان علامهء جرجانی) (ناظم الاطباء). آنچه از زمین بلند شود و بزرگ و طویل باشد. (تاج العروس) (از قطر المحیط). و هر گاه منفرد و جداگانه باشد آن را اکمه و قنه گویند. (از...
جبل
[جَ بَ] (اِخ) دهی است در حمص. (از معجم البلدان).
جبل
[جَبْ بُ] (اِخ) دهی است به کنار دجله. (منتهی الارب). یاقوت حموی گوید: شهرکی است بین نعمانیه و واسط در سمت شرقی. در سابق شهری بوده و اکنون که من (یاقوت) آن را بارها دیده ام قریهء بزرگی است. بحتری در اشعار زیر آن را آورده است :
حنانیک من هول...
حنانیک من هول...
جبل
[جَ بَ] (اِخ) نام انگشتری یاقوتی بوده است بسیار گرانبها بزمان خلفای عباسی. (یادداشت مؤلف). در الجماهر چنین آمده: از شخصی که از عراق آمده بود حکایت شد که نزد ابوطاهربن بهاءالدوله والی بصره و بغداد قطعهء یاقوت بزرگی بود که در مسکوک طلائی قرار داشت و آن را «جبل»...
جبل
[جَ بَ] (اِخ) نام موضعی است به اندلس که محمد بن احمد الجبلی الاندلسی منسوب بدانجا است. (از معجم البلدان).
جبل
[جَ بَ] (اِخ) (بلاد...) شهرهائی است میان آذربایجان و عراق عرب و خوزستان و فارس و بلاد دیلم. (از تاج العروس) (منتهی الارب). اسم جامعی است برای تمام بلادی که آن را جبال گویند. (از معجم البلدان). عبارت از همدان است و ماسیدان که آن سیروان است و مهرجانفدق که...
جبل
[جَ بَ] (اِخ) ابن جوال الثعلبی. صحابی است. رسول (ص) پس از فتح خیبر تمام گوسفندهائی را که مردم در خانه نگه میداشتند [ داجن ] به ایشان دادند. و برخی گویند: همهء این قسم گوسفندانی که در النطاه بود به ایشان داد و از کتیبه وشق چیزی به وی...
جبل
[جَ بَ] (اِخ) ابن حوال. صحابی است. (منتهی الارب). ظاهراً این شخص همان جبل بن جوال است. رجوع به جبل بن جوال شود.