جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تندی: (تعداد کل: 3)
تندی
[تُ] (حامص) درشتی. (آنندراج). سختی و شدت و درشتی. (ناظم الاطباء). خشمگینی. غضبناکی. عصبانیت. (فرهنگ فارسی معین) :
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش
ز تندی نبودش به گفتار گوش.فردوسی.
ز تندی پشیمانی آردْت بار
تو در بوستان تخم تندی مکار.فردوسی.
فرستاده را هیچ پاسخ نداد
ز تندیّ کسری نیامدْش یاد.فردوسی.
ز خیمه فرستاده را...
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش
ز تندی نبودش به گفتار گوش.فردوسی.
ز تندی پشیمانی آردْت بار
تو در بوستان تخم تندی مکار.فردوسی.
فرستاده را هیچ پاسخ نداد
ز تندیّ کسری نیامدْش یاد.فردوسی.
ز خیمه فرستاده را...
تندی
[تَ نَدْ دی] (ع مص) به تکلف جوانمردی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسخی و تفضل، یقال: هو یتندی علی اصحابه. (اقرب الموارد). || افزونتر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || چرا کردن میان نهل. (تاج المصادر بیهقی). چرا کردن ستور میان دو نوبت آب. (منتهی الارب) (آنندراج)...
تندی
[تَ] (ص نسبی) منسوب به تَنْد :
دلت با خرمی با اهل عشرت
کفت با جامهء صهبای تندی.سوزنی.
رجوع به تند (اِخ) شود.
تندیاز.
[تُنْدْ] (نف مرکب) سریع السیر. تیزتک. پرسرعت :
نشست از بر بارهء تندیاز
همی رفت با وی بسی رزمساز.فردوسی.
دلت با خرمی با اهل عشرت
کفت با جامهء صهبای تندی.سوزنی.
رجوع به تند (اِخ) شود.
تندیاز.
[تُنْدْ] (نف مرکب) سریع السیر. تیزتک. پرسرعت :
نشست از بر بارهء تندیاز
همی رفت با وی بسی رزمساز.فردوسی.